امروز بچه های برادرشوهرم وخواهرشوهرم خونه پدرشوهرم هستند ازچندروزه بدون پدرومادرشون منم امروز باحالت خنده گفتم به مهدکودک خوش امدین توی تاپیکای قبلیم گفتم توی یکی ازاتاقای خونه ی پدرشوهرم هستیم مادرشوهرم از همون موقع شروع کرده غرزدن وبچه هارونمیزاره بیان تواتاق بنظرتون الان شوهرم اومدچی بگم بهش
حرفت زشت بود
بگو خونه جدا بگیر
حرفت رک بود ولی تو هم یجورایی حق داری
چراباهم زندگی میکنید
حرف بدی نزدی
به نظرتون کاربدی کردم خیلی بچه هاشون اهل به هم ریختن هستن به خداکمرم برید ازبس جمع کردم وشستم تازه خونه ی پدر جاریمم نزدیک خونه پدرشوهرمه ولی دست به هیچی نمیزنه وقتی میاد فقط بچه هاشومیفرسته
دیر اومدی نخاه زود بری !!!
اینقد بدم میاد از این عروسایی که تا میان خونه پدرشوهر احساس مالکیت میکنن به همه تیکه میندازن 😒
گلم خونه پدر بزرگشون خب
به نظر منم حرف خوبی نزدی
اونا بچه اند نمی‌فهمند که مزاحم شما شدند دلشون خوشه اومدن خونه پدربزرگشون خوش گذرونی
کاش به همسرت دلخوریت را میگفتی تا خودش یک جوری حلش کنه
یکی کمکم کنه توروخدا دیگه خسته شدم .شمی.
نه تو مقصری
نه بچه ها
.جاریت و خواهر شوهرت باید درک کنن .
کاش بتونی مستقل بشی
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز