سلام صبح اول هفته تون بخیر
پریشب خونه پدر همسرم بودیم، موقع خداحافظی پسرا به عمه جون شون اصرار کردن که فردا بیاین خونه ی ما😅. اینطوری شد که قرار شد جمعه شب بیان خونمون
جمعه صبح بعد بیداری صبحونه آماده شد
برای نهار تو یخچال غذا داشتیم
شروع کردم از تراس به تمیز کردن
لباس خشکا جم شد، تراس تمیز و جارو شد
یه عالمه اسباب بازی از نقاط مختلف جم شد هال مرتب شد گردگیری شد و جارو شد
بهم ریختگی های یخچال و کابینتهای آشپزخونه برطرف شد ، گردگیری و دستمال شد و جارو شد.
اتاق خودم و پسرا هم مرتب شد و جارو شد
همسرم سرویس و ورودی راه پله رو تمیز کرد
آشغالا رفتن بیرون
یه دوش گرفتم لباس دستی شستم حمام رو شستم
ماشین لباسشویی روشن شد لباسها پهن شدن
نماز خوندم
نهار. خوردیم
برای شام سوپ گذاشتم
خمیر درست کردم
وسایلی که نیاز بود رو نتی سفارش دادیم
مواد پیراشکی و اسنک درست کردم در حجم خیلی زیاد
پیراشکی ها رو پیچیدم و در سه نوبت گذاشتن ماکروفر.
اسنک ها رو آماده کردم و در چندین نوبت گذاشتم ساندویچ ساز
دیس های شام رو چیدم و سلفون کشیدم
میوه شستم و چیدم ظرف
چایی دم کردم
مهمونا اومدن
اولش فقط خانمهاشون اومدن ( سه تا خانواده بودن)
نشستیم بازی فکری کردیم
با چایی و میوه پذیرایی شدن
متوجه شدیم جاری جون هم همون نزدیکی هست تماس گرفتم و دعوتشون کردم ، خیلی تعارف کردن ولی بالخره راضی شدن بیان🥰
جاری خانم اومدن ، کم کم آقایون مهمونا هم اومدن
شام سرو شد و خداروشکر به اندازه بود
بعد شام یکم پانتومیم بازی کردیم
یسری از مهمونا رفتن
یسری موندن ،همسرم براشون قهوه درست کرد فوق العاده شده بود
حدود یک مهمونی تموم شد و همه رفتن و ما بدون فاصله خوابیدیم،😁 خیلی خسته بودیم
ظرفها شسته شدن ولی همه رو نمگیر هست، قهوه آخر هم ظرفاش کثیف موند
الانم اومدم سرکار تا ظهر اینجام