و من:
دیروز عصر وسایل علی جون رو آماده کردیم رفت اردو، اولین بار بود شب میخواست تنها جایی باشه و یکم استرسشو داشتم
ولی خب خداروشکر خودش کلللللی خوشحال بود و ذوق داشت،منم نگرانیم رو بروز ندادم و تو خوشحالیش همراهش شدم
فیلمهایی که معلمش میفرسته رو رصد کردم و متوجه شدم بچه م حین کوهنوردی کفشاش گلی شده و ادامه نداده برگشته اردوگاه🙃😁. از کثیفی متنفره و نمیتونه تحمل کنه.
پیرو صحبتهای نانا جون😁🙃 بچه م انقد کل بازی نکرده و همیشه تمیز بوده الان تحمل کفش گلی رو ندارن.
بگذریم
علی جون رو تحویل دادیم دیروز و بعدش رفتیم لپتاپ فایزه یه موردی داشت دادیم بررسیش کنن.
چرخم رو دادیم تعمیر و امروز عصر حاضر میشه
برگشتیم خونه الویه رو همسرم کامل کرد منم خونه رو مرتب کردم.
شام خوردیم فیلم دیدیم و تنقلات خوردیم و خوابیدیم
این چند روز یه کتاب کامل خوندم یکی هم تا نصفه خوندم
امروز:
دیرتر بیدار شدم
ظرررررف شستم، انقد که ابچکون و اطراف سینک پر شد و ادامه ش رو نمگیر رو اپن خشک شد(تصور کنین چقددددر زیاد بود)
صبحونه خوردیم همسرم رفت سرکار
نهار الویه داریم هنوز
برای شام حبوبات گذاشتم اش درست کنم
برای نهار فردا کله پاچه گذاشتم
گردو بادوم شکستم
لباس اتو زدم
همزمان یه سریال دیدم
نماز خوندم
بی نظمی های خونه رو برطرف کردم
نهار بخوریم و بعدش بشینم پای لپتاپ
یسری لباس دستی هم هست باید شسته بشه و دوش بگیرم
ماشین بزنم و پهن بشه
عصر باید بریم دنبال علی و بعدش چرخم رو بگیریم