2777
2789
عنوان

*برنامه و راهکاربرای مدیریت کارهای خونه *

| مشاهده متن کامل بحث + 2043489 بازدید | 88177 پست
ممنونم عزیزم. من و همسرم دو نفر هستیم.🥰 و بچه ندارم. متاسفانه درگیر افسردگی شدید هستم و سه روزه ...

چه خوب که بلند شدی  

افسردگی بدترین دررررد دنیاست  واقعا بدترین 

من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }

منم امروز صبح که بیدار شدم داشتم به خودم میقبولوندم که امروز روز تنبلیه 

حس هیچ کاری نداشتم،ولی گفتم فقط اتاق خودمونو مرتب کنم دیگه هیچ کاری نمیکنم،هی یواش یواش دیدم همه کارای خونه رو کردم😂حتی حموم رو هم شستم.البته خونه تمیز بود فقط نیاز به مرتب شدن داشت مثلا لباسای خشک شده رو جمع کنم،ظرفای شسته شده رو بزارم سرجاشون و کارایی از این دست.آخر هفته مهمونی دارم گفتم یه بار فردا یا پس فردا اساسی تر تمیز کنم الکی خودمو اذیت نکنم

ناهار از دیشب داشتم،عصرونه هم خوردیم فعلا برای شام چیزی تو فکرم نیست

فقط یه دوش بگیرم و ظرفای عصرونه و احتمالا شام رو بشورم 


بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

همش به خاطر تجملات وچشم وهم چشمی هیچ چیز سادگی وصفای قبلی نداره حس شما تنها نیست عزیزم خیلی ها این ...

اره واقعا ما حتی اجازه نمیدیم بچه هامون هم بچگی کنن من خودم صبح تاشب تو کوچه با چندبچه مثل خودم بازی میکردم تابستونا حسابی افتاب میگرفتم سیا سوخته میشدم 😂😂  یا وقتی خونه پدربزرگم میرفتیم با همسن های خودم گل بازی تو بارون خیس شدن برف بازی یا میرفتیم بعد بارون قارچ پیدا میکردیم بالای درخت میرفتم زردالو میکندم حتی خارهایی ک تو دست پامون میرفت همش زندگی واقعی بود الان چی بخدا پسرم رنگ کوچه و زمین و افتاب ندیده درست حسابی بجز وقت هایی ک پارک بردمش حتی معنی دسته جمعی همکاری نمیدونه از بس ک تو خونه پای گوشی و تلوزیون .حالا فکر کن ما اینطوری تجربه کردیم تو مشگلات اینطوری کم میاریم ببین بچه های ما چی میخوان بشن 

میشه لطفا برام صلوات بفرستین  ممنونتون میشم

سلام  امروز من

خونه رو برقی کشیدم

گاز و صفحه تاپس های آشپزخونه و سیف کشی کردم

میز نهار خوری رو شیشه پاک کن زدم

نهار فردای همسرم رو درست کردم

نهار و شام درست کردم‌

دارو ها

نمازا

کالریم رو ۱۳۰۰ بستم

ظرفا رو شستم

ابچکون رو خالی کردم

حموم رفتم‌

با پسرم درس کار کردم

اتاق پسرم رو مرتب کردم

سفره رو شستم

امروز تا ۱۱ خوابیدم  به چالش بیداری صبح نرسیدم  

من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }
اره واقعا ما حتی اجازه نمیدیم بچه هامون هم بچگی کنن من خودم صبح تاشب تو کوچه با چندبچه مثل خودم بازی ...

دنیای ما ادم بزرگ ها هم دنیای جالبی نیست عروسب هامون دورهمی هامون

چقدر قشنگ همه چیز توصیف کردی چقدر خاطراتن برام زنده شد.اتفاقا ما هم همین دغدغه داریم مثلا الان می ریم باع حساسیتی ندارم می ذارم دخترم روی زمین بازی کنه.تا جایی که بشه سعی می کنم زندگی ولقعی داشته باشه.

شادی صدام کنید

گفتم امروز خیلی مفید نبودم

بعد از نهار تا عصر تقریبا به بطالت گذشت کتاب خوندم فقط

شام درست کردم رفتم خیاطی لباسم دادم اماده کنند.اومدم خونه شام‌خوردم باز به بطالت گذشت وقتم نماز وقضای نملز خوندم 

آب طالبی درست کردم آشپزخونه مرتب کردم ظرفها جمع کردم ولی نشستم

الانم گوشی به دستم.کمردردم بهتر شد پاهام درد می کنه

شادی صدام کنید
دنیای ما ادم بزرگ ها هم دنیای جالبی نیست عروسب هامون دورهمی هامون چقدر قشنگ همه چیز توصیف کردی چقدر ...

همه چیمون مصنوعی نمایشی شده انگار داریم فیلم بازی میکنیم فقط تو ظاهر خوب باشه باطنش مهم نیست عروسی قدیما ک واقعا صفا داشت اوج لاکچری بودنمون این بود ک ی اکلیل صورتی یا ابی تو اون لوله شفاف ها ک سرش پنبه داشت میریختیم سرمون اخرشم دستمون میچسبید میمالیدیم ب بازوهامون 😂😂😂اخ ک خودمم دلم تنگ شده برا اونروز ها حس حال ها .من چقدر با اهنگ جونی جونوم تو عروسی ها سینه لرزون رفتم 🤣🤣

میشه لطفا برام صلوات بفرستین  ممنونتون میشم
همه چیمون مصنوعی نمایشی شده انگار داریم فیلم بازی میکنیم فقط تو ظاهر خوب باشه باطنش مهم نیست عروسی ق ...

چقدر قشنگ توضیح میدی.یه چیزایی که یادم نبود یادم اومد مثل همین اکلیل ها نقره ای وسبزش یادمه.بازم بگو قلم خوبی داری.همین گفتن هات شاید حال چند نفر خوب کنه الان که یه جوری شده نمیشه واسه چیزای کوچیک ذوق کرد زشته انگار حتما باید برای سفرهای خارجی مدل ماشین وخونه بزرگ تر ذوق کرد.من تو تاپیک مینیمالیسم هم فعالم دقیقا هدف مون این از تجملات دور شیم.زیاد دکبال خرید واین چیزا نباشیم از داشته هامون لذت ببریم خونه هامون ظاهرمون مرتب وتمیز بلشه.

من همون سال نو ولباس نو دوس دارم.

شادی صدام کنید
چقدر قشنگ توضیح میدی.یه چیزایی که یادم نبود یادم اومد مثل همین اکلیل ها نقره ای وسبزش یادمه.بازم بگو ...

من ک هنوزم با چیزهای بزرگ خوشحال نمیشم باور میکنی وقتی ماشین مورد علاقمو خریدم انقدر خوشحال نشدم اونروز تو بالکن نشسته بودم خوشحال بودم حس عجیبی داشتم .بخوام از اینا بگم ی کتاب میشه نمیدونم شما ها هم از این موردها داشتین یا نه ولی میگم تو کوچه کش بازی میکردیم سه نفری ی مرحله داشت اخرش کش مینداختیم تو گردنمون خیلی بلند میشد ی پا اینور میپریدیم. ی پا اونور بعد وسطش بعدشم بیرونش چقدرم بلند میپریدیم 😂😂یا اون پفک هایی ک توش جایزه داشت .

مدرسمون ک هرکی اگه بیست میگرفت خانوم زیرش برچسب ستاره ماه میزد ده تا ک میشد میبردیم تو سالن ی بوفه شیشه ای بود از توش مدادرنگی گلسر برمیداشتیم .یا عیدها با اون کفش های پاشنه بلند من اگه عیدی دیر میدادن انقدر کفش پوشیدنو لفتش ممیدادم تا بگیرمش😂😂 و پیک هایی ک مدرسه میداد مینوشتیم من مال چند نفر دیگه رو هم مینوشتم .

حالا ما ی بار سیزده به در رفته بودیم روستامون همگی پشت ی تراکتور نشسته بودیم ی نوشابه سفید هم گرفته بودیم چقدرم ذوقشو داشتیم منتظر بودیم برسیم مقصد بعد بازش کنیم بخوریم 😂😂حالا وسطا ی ناخنک هم میزدیم 

ی مدتم حسابی مذهبی شده بودم با دوستم سر وقت اذان میرفتیم مسجد نماز میخوندیم چ میچسبید هرکی بیشتر حجاب میکرد انگار باخداتر بود 

زیرزمین های پشت مدرسمون ک کلی دربارش داستان میساختیم بعضی وقت ها چند نفری میرفتیم میشستیم اونجا حرف میزدیم 

کارت تلفنی های جلو درمدرسه تو دبیرستان 

حتی کرسی خونه مامانبزرگم ک زمستون زیرش جمع میشدیم دسته جمعی ک ی طرف  خونشون دار قالی داشتن 

یادتونه نیمه شعبان کوچه هارو با اون زر ورق ها دور درخت ها میپیچوندیم یا سه تا سه تا میبستیمشون به طناب بزرگترمیزدیم ب کوچه وطشم از این پرچم سه گوش ها کوچه رو میشستیم وسطشم گلدون میزاشتیم بعد پز میدادیم کوچه ما تزعینش بهتر شلوغتره 



میشه لطفا برام صلوات بفرستین  ممنونتون میشم

با مامانم محرم تو زمستون بود چکمه هامونو میپوشیدیم میرفتیم روضه عصر ها پیش مامانم مینشستم پاهام خشک میشد بی حس میشد تا وقتی روضه تموم بشه چقدرم چایی اون روضه ها میچسبید انگار قبول میشد برگشتنی هم چون هوا تاریک میشد بدو بدو میومدیم تا وقتی ک بابام برسه خونه باشیم 

دیدن سریال جومونگ و یانگوم هم ک نگو سه شنبه ها پخش میکرد ساعت ۹ شب مامانم همیشه اونروز ها قورمه سبزی درست میکرد منم بدو بدو سفره رو اماده میکردم 

یا کلاس فنی حرفه ای ک توش باسلوق درست میکردیم یا نجاری میکردیم تو کارگاه 

بوی دفتر کتاب نو ک نگم وسایل تحریر اول مدرسه همه چی نو بود بوی پاک کن ها اولا ک کتاب هامونو با اون جلد مشمایی ها جلد میکردیم نارنجی داشت صورتی داشت ک بازش میکردیم کمرنگ تر میشد  بعد ی مدت با چسب پهن ها ک نباید توش هوا جمع میشد .بعدشم ک این جلد اماده ها اومدن. بعد مدرسه جمع میشدیم تو لوازم تحریر فروشی برچسب حیوانات و ستاره و گل هارو میگرفتیم دوره راهنمایی هم ک پوستر فیلم دلنوازان اینارو

از اردو رفتن ها هم ک نگم 

بخوام بگم تا فردا طول میکشه کاش فقط زمان برمیگشت ب عقب 

میشه لطفا برام صلوات بفرستین  ممنونتون میشم
با مامانم محرم تو زمستون بود چکمه هامونو میپوشیدیم میرفتیم روضه عصر ها پیش مامانم مینشستم پاهام خشک ...

من همیشه میگم ما نیازی به روانشناس ومشاور این چیزا تداریم دلمون از سردی روزگار که گرفته مجبور می شیم به قزص ودارو رو بیاریم البته نمی خوام بدبینانه نگاه کنم هنوزم دلخوشی هست ولی واقعا کمه واینکه من کمتر می بینم بچه های دور برم بچگی کنند خیلی زود دنیاشون جدی شد در حالیکه من خودم تا دبیرستان یچه بودم 

شادی صدام کنید

سلام  برنامم برا امروز

باشگاه برم

حموم برم

لباسا شسته بشه و پهن بشه

نهار درست کنم  ۲ مدل

کالریم رو ۱۳۰۰ ببندم

تخت  و اتاقم مرتب بشه

سرویس بهداشتی رو بشورم

شام درست کنم

ظرفای نهار رو و دیشب شام رو بشورم

چای سبز

قهوه

نمازا

داروها

امروز چالش بیدلری رو کم و بیش انجام دادم تا ۸ و نیم بیدار بودم بعد خوابیدم  



من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز