خب منم بگم
صبح ورودی و پارکینگ را جارو کردم.حیاط رو هم همینطور.کف زمین پر از شکوفه های درختا میشه
همه اینا بیست دقیقه بیشتر نشد
یه پارچه لی از چند سال پیش داشتم که به هیچی نمیرسید.دیروز دیدم میتونم یه شلوار لی برای گل پسرم ازش دربیارم.خلاصه برشش زده بودم و جیب هاشو دوخته بودم و صبح تکمیلش کردم.حالا عکسش را بعد میزارم
قبلا گفته بودم کلی پارچه و تیکه های به درد بخور دارم که امسال حتما تکلیف شون معلوم میشه و تا اینا هستن هییییییییییچ پارچه ای خریداری نمیشه
آشپزخونه و یخچال را مرتب کردم.نیم ساعتی هم دستم به ظرف شستن بود.چون یکم غذای مونده تو یخچال بود و یکم ظرف از دیشب به علاوه ظرفای صبحانه برای همین زیاد شد.میز ناهارخوری و اپن
بعد از ناهار(از اونجایی که من فعلا روزه خور هستم😶)با پسرم خوابیدیم.حدود یک ساعت و نیم خوابیدم وقتی بیدار شدم سرم خیلی سنگین بود و یکم درد میکرد.
دیگه به زور یه جارو دستی الکی زدم.فیلم دیدم.به شوهرم زنگیدم گفتم بیا بریم یه دوری بزنیم حلیم بادمجون هم بخریم.رفتیم نون بربری هم خریدیم دلتون نخواد خیلی چسبید😋
اتاقها مرتب نشد.البته اتاق پسرم که هرچی تمیز بشه با بازار شام فرقی نمیکنه😕