2777
2789
عنوان

مامانایی که بچه بیش فعال دارن یا تو اطرافیانشون چنین بچه ای دارن.......

| مشاهده متن کامل بحث + 980839 بازدید | 11748 پست
مامان حسن جون بچه ها به تذکر انگار حساسیت دارند و بدتر لجبازی میکنند.پسر من وقتی زیادی بهش تذکر میدم خیلی راحت بر عکس چیزی که ازش خاستم رو انجام میده.بهتره اگر کارشون اشتباه هست به قول معروف با زبان بی زبانی بهشون بگیم.
در مورد غذا خوردن مستقل هم پسرم از 5سالگی دیگه خودش غذاشو خورد.البته الان میشه یه زمانهایی که خودشو لوس میکنه و میخاد من بهش غذا بدم.منم بهش غذاشو میدم.ولی خیلی کم پیش میاد که خودش نخوره و بخاد من بهش غذاشو بدم.
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

سلام دوستای گلم....دلم براهمتون یه ذره شده....عیدتون مبارک و عباداتتون قبول حق........
میشه گفت خیلی وقته نیومدم و فکر کنم دیگه به فراموشی سپرده شدم!!!!!!!!!!!
علت عمده عدم حضورم تو تاپیک اینه که تکلیفم هنوز با خودم دوشن نشده و هنوووووووووووووووووووووووووووز نفهمیدم پسرم بیش فعاله؟؟؟یا اگ نیست چرا مثل بقیه نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟الان که دیگه 5 سالشه بچه های کوچکتر از پسرم بزرگ شدن عاقل شدن///بزرگترها عاقل شدن ..من موندم بچه من چرا هنوز تکلیفش روشن نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟دارو رو هم ک مدتهاست قطع کردم وشوهرم شدیداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا مخالف دارو دادنم هستش وچند بار خواستم یواشکی شروع کنم که متاسفانه ریسپریدن گیر نیاوردم وباید نسخه میبردم که از شوهرم مخفی نمیتونم ببرمش دکتر....چون مخالفه کاملا....................
توی ایم مدت طولانی اتفاقهایی برامون افتاده که موندم تعریف کنم یا نه؟؟؟؟؟؟یکی از اقوام نزدیک من زمستون دچار مشکل روانی شده بود..خیلی شدید طوری که از یک طرف اعصاب من رو هم داغون کرد و میشه گفت مردیم وزنده شدیم...........درواقع تموم روانپزشکهای شهرمون رو گشتیم و کم مونده بود کار به بستری شدن بکشه کهه خدا ما رو از پرتگاه برگردوند..............طی این ماجرا با روانپزشکهای زیادی اونم از نوع خبره و ماهر اشنا شدم .....تا اینکه متوجه شدم دکترها به این فرد بیمار ریسپریدون وبی پریدون تجویز کردن ...البته خارجی..که پیدا نمیشه و وقتی نمیخوره اوضاع مثل قبل افتضاح میشه ....براهمون با هر بدبختی از هر شهر وکشوری که شده پیدا میکنیم......
بچه ها این فرد وقتی این داروها رو وقتی میخوره نمیدونید چقدر کسا وبیحال و خاص میشه..چشمهاش گود رفته......خماره//////خلاصه اصلا اوضاعش خوب نیست فقط خوبیش اینه که حمله های قبل رو نداره......بچهه ها به امام زمان دارم داغون میشم...الان اگه هم بخوام نمیتونم به پسرم دارو بدم.....این داروها رو به افرادی با این حالات میدن.........واین دارو اثراتی این چنین میزاره تو وجود بچه ها....بخدا نمیخوام به خاطر دارو دادن به بچهه هاتون نگرانو وپشیمونتون کنم ولی نمیتونم چیزایی رو که فهمیدم رو هم نگم...............اثراتی که این داروها به یه ادم 30 ساله میزارن و من دارم میبینم...چه برسه به بچه های کوچک...............از وقتی موضوع این شده شوهرم صر برابر مقاومتش در مورد دارو ودرمون بیشتر شده خودم هم راضی هستم پسرم منو بکشه ولی این داروها رو نخوره......
علی دارو نمیخوره و خودم داغون شدم...میریزم تو خودم ..گاهی کتکش میزنم..گاهی خودمو حبس میکنم تو اتاق و ساعتها تنهاش میزارم و گریه میکنم............دفعه قبل انداختمش حموم و چند ثانیه تنهاش گذاشتم و بهش گفتم اگه کارشو تکرار کنه ساعتها میزارمش حموم و میرم....واین مورد خیلی موثر بوده البیته برای مدت کوتاه..........خلاصه داغون شدم.............داااااااااااااااااااغون ..فقط شماها حرفهای منو میفهمید.....خواهر شوهرم یه دختر ناسازگار 9ماه کوچکتر ار علی داشت...نکمیدونید از وقتی بزرگ شده چقدر اروم و مودب وحرف گوش کن شده.......بخدا بچه مردم رو میبینم در حسرتم..........خسته شدم از بس تو هر جمعی فقط میگن علی ..علی ....علی........دیگه رابطمو از همه جه قطع کردم خونه پدرم نمیرم اصلا...شاید ماهی یکبار ...........خونه مادر شوهرم که محبورم برم هر موقع میرم بعدش تو خونه دعوا وکتک کاری هست با علی.......دیگه هیچ جا نه بهم خوش میگزره نه میخوام برم.............بریدم........بخدا بریدم .گاهی ماهها خودمو به بیخیالی میزنم و میگم به جهنم......ولی گاهی ؟؟؟؟
با اینهمه تحمل و خون جگر خوردن اسمم به مادر بیرحم دراومده....خانواده شوهرم میگن عین نامادری میمونم...البته سربسته میگن...........ولی نمیدونن دارم چی میکشم............خدا به سرشون بیاره به حق امام زمان مثل من بمونن دست پاره تنشون اونوقت بفهمن ادم نباید راحت به همه برچسب بزنه.....................خلاصه بعد ماهها که نمیدونید چی بهم گذشته اومدم دردلی کردم..........................نازی .سومیسیو..پروین ...مرجان جون ووبهاره و ...بقیه که واقعا الان از فرط ناراحتی یادم نیست اسمتون دوستتون دارم وامیدوارم همیشه خوشبخت باشین...........
یوسف از جرم زلیخا مدتی زندان برفت/مهدی «عج» از اعمال ما حبس ابد گردیده است
مونا جون سلام.نماز و روزه های شما هم قبول باشه.اینجا اگر دیر به دیر هم بیاییم هممون همیشه به یاد هم هستیم.شماهم که صاحب تاپیکی و همیشه همه ممنون شما هستیم که اینجارو درست کردی که بتونیم حرفهایی رو که توی دلمون هست رو به هم بگیم.برای آشناتون آرزوی سلامتی میکنم.درست میگی مونا جون ریسپریدون خیلی کسل کننده و خواب آوره.پسرم وقتی ریسپریدون رو میخورد نیم ساعت نشده بی حال میشد و خوابش میبرد.منم داروهای پسرم رو فعلا قطع کردم.اصلا دلم راضی نمیشه دیگه دارو بدم.ولی همش منتظرم ببینم کلاس دوم رو چطور پیش میره.
مونا جون میفهمم چه حالی داری.حس خوبی نیست که همه جا فرزندت رو به چشم یک بچه شیطون و حرف گوش نکن نگاه کنند.ولی باید ما اول از خودمون شروع کنیم.منم قبلا زیاد به پسرم سخت میگرفتم.سر هر چیزی که میدیدم اشتباهه یا دعواش میکردم و یا با لحن سرزنش کننده ای بهش تذکر میدادم.ولی از وقتی با دوستان این تاپیک آشنا شدم خیلی روی رفتارم تجدید نظر کردم.مونا جون خیلی جاها میشه فقط با یک نگاه و یک آغوش گرم به بچه هامون حالی کنیم که کارشون اشتباهه.میدونم بعضی اوقات صبر دیگه معنی نداره.ولی ما باید باور کنیم که مهمترین چیز در درمان بچه هامون صبر است.پسرشما الان5سالشه و مطمئن باش با ورود به مدرسه خیلی بهتر میشه.مامان حسن جون ترکیب عرق بیدمشک و بهار نارنج و گلاب رو گفتند خوبه و من از وقتی به پسرم میدم بهتر شده.امتحان کنید انشااله برای پسرتون خوب باشه.بیرون زیاد میبرینش؟؟حالا که میبینید اطرافیان دید خوبی به فرزندتون ندارند،شما دید بقیه رو مثبت کنید.گاهی باید کمی غلو کرد!!!از پسرتون تعریف کنید.از اینکه بهتر شده و به حرفهای شما گوش میده.مطمئن باشید که با صبوری و محبت میشه خیلی از مشکلات فرزندانمون رو حل کنیم.بچه های ما خیلی از کاراشون دست خودشون نیست.کم کم که بزرگتر بشن با کمک خدا مطمئن باش بهتر میشن.منم اگر قابل باشم حتما دعاگوی شما و پسر گلتون هستم.
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
سومیسو جون این ترکیب و دقیقا میگی چجوری درست میکنی تا منم هم واسه خودم هم پسرم بدم بخوره جفتمون اروم بشیم.
هوای پاک حق مسلم هر ایرانی است.http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=696437&PostID=27337662#27337662
نسم جون من نصف لیوان رو با این سه عرق گیاهی پر میکنم.بیدمشک رو کمی بیشتر از بقیه میریزم.چون معطر هست.برای خودتون گل گاوزبان هم خیلی برای آرامش خوبه.
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
سلام
وای من الان سه شبه دوباره ریسپریدونو شروع کردم با حرفای مونا جون دوباره به هم ریختم
مونا جون برای فامیلتون ارزوی بهبودی دارم ولی این دوز دارویی که من به پسرم میدم خیلی کمه بی یه نصف ریسپریدون 1ولی واقعا مجبورم بدم چون اگه بش ندم تو هیچ مهدو پیش دبستانی راهش نمیدن و این طوری از جمع بچه ها طد میشه و سرخورده میشه تصمیمموگرفتم این چند سال بدم تا وقتی که یه خورده بزرگتر و عاقل تر شه وبتونه رفتاراشو کنترل کنه
خدایا! هرچند توتکراری ترین حضور زندگی منی، امامن به آغوشت ازآن سوی فاصله ها خو گرفته ام، تنهایم مگذار
مونا جون پسرت مهد نمیره
امسال میره پیش یا سال اینده اگه مهد میره عملکردش چطوره
خدایا! هرچند توتکراری ترین حضور زندگی منی، امامن به آغوشت ازآن سوی فاصله ها خو گرفته ام، تنهایم مگذار
مشکل من اینه که شاغلم اگه خونه بودم شیطنتای پسرمو تخمل میکردم ولی چون مجبورم نصف روز تنهاش بذارم باید یه جوری رفتاراشو کنترل کنم وگرنه هیچ کی حاضر به نگهداشتنش نیس اکرم نگه داره اینقدر بش ذکر مید که بچم سرخورد میشه
خدایا! هرچند توتکراری ترین حضور زندگی منی، امامن به آغوشت ازآن سوی فاصله ها خو گرفته ام، تنهایم مگذار
مادرهای زحمت کش سلام
پارسا 3 ساله است و من مدتیه متن های شما رو میخونم
و خیلی از تجربیاتتون استفاده کردم و الحق که بسیار مفید هم بود
یه دنیا تشکر
البته پارسا انقدر که بعضی ها از کوچولوهاشون میگن شیطون نیس اما مشکلاتی هم دارم
به زودی دکتز میرم و تکلیف خودم رو با این قضیه روشن میکنم
فقط و فقط
مونا جان من حیلی ناراحت شدم وقتی پستت رو خوندم!
کتک؟!!!!!!!!!!!!!!
حبس تو حموم؟!!!!!!!!!!!!!
با افتخار میگی نتیجه هم گرفتی؟!
به جای این که با علی طفلکی این کار و انجام بدی هم خودت قرص بخور هم پسرت! بابا این روانپرشکا که دشمن خونین شماها نیستن که!
عزیزم خودت هم به شدت به دارو نیاز داری
من خودک وقتی دیدم همش و با تلقین هم درست نمیشم سریعا فلوکستین شروع کردم با نظر پرشک البت
حدا رو شکر هم حیلی بهترم
سهل انگاری نکن
اگه به همین رویت ادامه بدی چیزی از پسرت نمیمونه دیگه...
متاسفم بابت حرفای تندم گلم
اما پرخاشگری کتک و حبس فقط حال و روز این طفلی ها رو بدتر میکنه
نسیم جون سعی کن اصل و خالصشو گیر بیاری؛اره طعمش خوبه بذار یخچال خنک شه اگرم خواستی یه خورده شیرینش کن
خدایا! هرچند توتکراری ترین حضور زندگی منی، امامن به آغوشت ازآن سوی فاصله ها خو گرفته ام، تنهایم مگذار
سلام
نماز و روزه هاتون قبول

مونا جون خیلی ناراحت شدم ...هم خودت داغون شدی هم طفلک علی ...ببخشید ها ولی منم مثل مامان پارسا فکر میکنم خودت بیشتر مشکل داری ...حتما به رونپزشک مراجعه کن هم خودت برو هم علی رو ببر ...به پزشک اعتماد کن خدا درد رو داده درمان هم داده ...اینقدر نسبت به دارو بدبین نباش ...اون بنده خدا آشناتون شاید مشکلش خیلی حاده ولی طفلک علی فقط شیطونه و یک مامان وسواسی و کم حوصله داره ...خیال میکنی زندان کردن تو حموم و کتک زدن مفیده ولی نمیدونه چطور روح و روان پسرت رو داغون میکنه بی اینکه متوجه بشی ...این لجبازی کردنا و اذیت کردنا همه نتیجه اون برخوردای بده ....نمی خوام بگم دارو بدید یا نه صلاح مملکت خویش خسروان دانند...من اینجا فقط تجربیاتمو مینویسم شاید به درد کسی بخوره ....ولی منم یه خواهر دارم مدتها دچار افسردگی شدید و اختلال در خواب بود ...به طوریکه شب تا صبح بیدار بود و این بی خوابی مشکلات متعدد جسمانی هم براش ایجاد کرده بود ...اعصابش کلا بهم ریخته بود با کوچکترین موضوعی با همه دعوا میکرد ... خلاصه اینکه تمام خانواده رزا بهم ریخته بود و. کم کم داشتیم به دیوونگیش شک میکردیم ....تا اینکه به روانپزشک مراجعه کرد و طبق دستور پزشک داروهاشو به موقع مصرف کرد....پس از یک مدت دارو درمانی طبق نظر همون دکتر دوز دارو رو کم کرد و نهایتا قطع کرد ...الان چندین ساله نه دارو میخوره نه مشکل خواب داره و مشکلات جسمیش هم همه خدارو شکر برطرف شده ....حالا همون خواهرم همش منو تشویق میکنه که در مورد پسرم هر چی دکتر میگه عمل کنم ...همش میگه اگه من دکتر نمیرفتم با اون وضعی که داشتم حتما بیمارستان روانی بستری میشدم ...الان اما یکی از صبورترین و مهربانترین و دست و دلبازترین خواهران منه
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...
مونا جون عزیزم
قربونت برم
اول بیا بغلت کنم
نمیخوام اول دعوات کنم:))
خانم گل و مهربون تاپیک
نمیخوام تکرار مکررات برات بگم
خودت میدونی که همه ما با هم همدردیم یکی کمتر یکی بیشتر
هممون درگیر رفتارهائی هستیم که تا کسی درگیرش نباشه نمیتونه درک کنه و بفهمه...
به عنوان مادری که پیش اومده عزیزترین کسمو(بچه امو )بزنم حالا چه پشت دستش چه روی صورتش،میفهمم آدم به چه مرزی از جنون میتونه برسه...
کسی که شرایط ما رو نداره نمیتونه درک کنه ...

اما
دوست عزیزم
باور کن نه تنها فایده ای نداره بلکه عذابی که مادر بعد از برخورد فیزیکی با بچه اش میکشه هیچ کس نمیتونه تصور کنه
شده که زدم پشت دست رکسانا و دستش قرمز شده و بعد عین دیوونه ها بارها زدم پشت دست خودم...
نشستم به گریه کردن و زدن خودم و لعنت کردن خودم ،خود احمقم ...
اما اینم راهش نبود
الان ماههاس تنها برخورد فیزیکی ام با رکسانا شده گرفتن بازوش
اونم فوری ول میکنمش مبادا محکم بگیرم ...

تو این 4 روز تعطیلات فقط و فقط یک بار یه داد سرش زدم اونم به علت تکرار بیش از حد یه فحش که از دختر عموش یاد گرفته...

من هم خیلی عصبی هستم،هم خیلی کم طاقتم هم دچار بیماری تحریک پذیری بیش از حدم ،هم سابقه خانوادگی افسردگی های شدید (تا حد بستری شدن بارها و بارها و خودکشی ناشی از افسردگی )دارم ، هم تمامدوره کودکی و نوجوونیم به حد مرگ کتک خوردم از پدر ومادرم هر دو...
میخوام یه تصویر از خودم بهت بدم (که تازه خیلی هاشو نمیتونم واقعا بگم) تا متوجه بشی با چه آدم دیوانه ای طرف هستی:)

اما وقتی من میتونم خودمو کنترل کنم(الان رکسانا زیر پای من خوابیده و با تمام قوااااااااااااااااااااااااااااااااااااا داره با جیغ و داد شعر میخونه تقریبا یه ربعه گلوش پاره شد و من فقط لبخند میزنم!)
تو هم میتونی

من سالها داروهای مختلف اعصاب خوردم برای کوتاه مدت خوبن و لی متاسفانه من فقط دو دوره دارو تاثیر داره روم
بعدش کلا انگار آب میخورم
سالها یوگا رفتم مدیتیشن کردم
طبقات کتابخونه ام پره از کتابای روانشناسی
تمام برنامه های آموزشی و تربیتی رو میخونم و میبینم و حفظم
اگه شرایط منو ندونی و درباره یه مشکل باهام مشورت کنی ممکنه حتی فکر کنی من دکترای روانشناسی دارم و سالها تجربه کار مشاوره:))
اما یه کار و فقط یه کار داره منو نجات میده
صلوات فرستادن!
من نه مذهبی هستم نه نماز میخونم و نه روزه میگیرم نه حجاب دارم مخلص کلام کلا کافر هستم:)
اما از چند ماه قبل صلوات فرستادن شده مسکن خشم برای من
تا علائم خشم شروع میشن فورا همه روند عصبانیت رو بر عکس میکنم
الان میگم چطور
شیخی به زنی فاحشه گفتا :مستی!
هرلحظه به دام یک کسی پا بستی
گفتا شیخا! هرآنچه گویی ،هستم
اما تو؟چنان که می نمائی ،هستی؟
اول باید بدونی خشم علائم فیزیکی داره

اول اخم میکنی
نفست تندتر میشه
عضلاتت رو منقبض میکنی
توی دلت جمع میشه آشوب میشه یه حالت خاصیه
دستا تو مشت میکنی
دندوناتو بهم فشار میدی
کلمه ها رو با تاکید و فشار زیاد ادا میکنی ....

خلاصه
اول باید علائم شروع خشم رو شناسائی کنی
بعد همه رو برعکس کن
اگه دستات مشت شدن فوری بازشون کن
دندونا رو از رو هم بردار
نفستو آروم کن (حتی میتونی تمرکزتو بزاری رو نفس کشیدنت)
ذهنتو از عامل خشم منحرف کن
بهترین کار دور شدن از عامل خشمه(برای من رکسانا)
اگه نشد ازش دور بشم ،بجاش نگاهش نمیکنم
بعد تند تند زیر لب صلوات میفرستم انقدر میگم و میگم و میگم تا آروم بشم
ذهنمو قفل میکنم رو ذکر صلوات ..
تو یوگا و مدیتیشن این کارو با گفتن مانترا انجام میدن
برای من اثری نداشت و لی صلوات برام مثل معجزه عمل میکنه
خلاصه
سریع به بدنم توجه میکنم (نمیزارم خشم گسترش پیدا کنه چون اونوقت مقابله باهاش سخته)


شیخی به زنی فاحشه گفتا :مستی!
هرلحظه به دام یک کسی پا بستی
گفتا شیخا! هرآنچه گویی ،هستم
اما تو؟چنان که می نمائی ،هستی؟
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   baransiyah7676  |  5 ساعت پیش
توسط   avaz76  |  6 ساعت پیش