چندروز بود اینجا نیومده بودم ماشالا به همه تون
منم قرار بود اون چالش یک ماهه را انجام بدم که بعدش تا چندروزی راکد شده بودم و عذاب وجدان هم داشتم که آخه چرا موتورم خاموش شده😐
یه برنامه نسبتا فشرده نوشته بودم که دیدم انگار از پسش برنمیام .یه کمی هم کسل شده بودم شبا بچم بیقراری میکرد و بیدار میشد منم صبح که دیر بیدار میشدم و از زمان چشم باز کردن تا خود ظهر مشغول سر و کله زدن با بچه ،ناهار و ظرف شستن بودم.تازه همیشه شبا ظرفامو میشورم اما میدونید که ظرفشویی همیشه خر است😣
گاهی وقتا از اینهمه روزمرگی حالم بهم میخوره.هوا هم انقدر سرده که نمیشه با بچه کوچیک بری پیاده روی که اقلا یکم دلت باز شه...خیلی ممنون که تا اینجا درد دلامو خوندین
دیگه چندروز پیش کلی خودمو دعوا کردم گفتم تا چشم به هم بزنی عید شده و تو باز همه کارات را میزاری دقیقه نود .وقتی همه دارن خرید میرن و استراحت میکنن تو درحال بشور و بسابی😏
خلاصه قرار شد از شنبه ایشالا شروع کنم .البته همین شنبه ای که گذشت و نسبتا تا الان خوب بودم .تو برنامم نوشته بودم حتما روزی نیم ساعت انباری را تمیز کنم ...یا حتما روزی دوساعت خیاطی ...اولش خوب بود اما بعد این شرط گذاشتن ها انگار بهم استرس وارد میکرد و فکر میکردم قراره کار خیلی سختی انجام بدم.واسه همین قرار به این شد که سخت گیری نکنم .هر کاری را تونستم انجام بدم هرچی هم نشد بالاخره اونم کم کم انجام میشه