سلام ،،،، من امروز رفتم پیش دکترم سونوی قلبرنوشت واسم فردا صبحم میرم واسه تشکیل قلبش ،،،
یه خانومهتو مطب پیشم بود سنشم بالا باردار بود گفتم خاله بارداری ،گفت آره پنج ماهمه تازگیا فهمیدم ،،گفتم چطوری گفت قصش طولانیه ،،گفت دوتا دختر داشتم سومیو باردار شدم وقتی فهمیدم دخترهدخیلی کفر کردم گریه گردم گفتم خدایا نمیخواشم ،بعد که دخترم اومده دنیا یک ماه بستری بوده بیمارستاندخودم خونریزی شدید گرفتم در حد مرگ، گفت اونموقع گفتم خدایا دخترمو از خودت میخوام منو ببخش خیلی پشمون شدم ، بعد دیگه از همون اوایل فارغذشدنش میرع دستگاه آی یو دی واسه جلوگیری میزاره میگه دیگه بچه نمیخوام ،،،تا اینکه با وجود دستگاه باردار میشه و بچش پسره ،،گفت همه میگفتن باباذتو بارداری میگفتم نه من دستگاع دارم باردار نیستم گفت وقتی بی بی زدم چهار ماهم بوده بعدشم رفتم سونو بهم گفته نی نی پسرع ،، گفت فقط شکر خدا رو بکنید خودش اگهذبخواد میده نخوادم نمیده