بارداری با میکرواینجکشن (icsi) سال 94

قربونت برم عزیزکم 🤍

انشالله بهترین ها برات رقم بخوره عزیزم 🧿

انشالله خود بی‌بی دستتو بگیره و حاجتروات کنه🥹

اتفاقا منم به یادش بودم امشب و این مدت ...

خیلی تلخه انشالله خدا براش جبران کنه

ابن سینا تهران میرم پیش دکتر طاهری

انشالله دلت شاد بشه خدا نصیبت کنه مادر شدنو🙏🤲

سمین جون منم زایمان زودرس شدم تو ۲۴ هفته دوقلو بودن.برای شما دلیلش چی بود؟

من هیچوقت اون روزا رو یادم نمیره هنوزم وقتی بهش فک میکنم گریم میگیره .یادمه اون روزا از شدت غم و ناراحتی تو سرم میسوخت موهام رو میکشیدم داشتم دیوونه میشدم.میگفتم من دیگه خوب نمیشم احتمالا ببرم تیمارستان

عزیز دلم سخته خیلی ولی ناامیدی از اون بددتره .واقعا تو این راه نباید کم بیاری

خیلی سخته دیشب مهمونی دوست همسرم بودیم باهم ازدواج کردیم اون دوتا پسر داره یکیش 16 سالش یکیش9 سال اونوقت به من میگه تواین 20 سال اصلا باردارنشدی، برو دنبال خودت، نمیدونه چه پولهایی رو به باد دادم چه آمپول وهایپر وحشتناک و انتقال منفی، نکشیده نمی‌کشه تا بدونه چه حالیم 😢🥺😔😭🥺🥺🥺🥺

فشارم یهو رفت بالا و دهانه رحم باز شد 

منم همین حال بودم عزیزم کامل درکت میکنم

چقدر ما شبیه همیم اینبار هم تو یه روز انتقال دادیم. درسته دیگه؟ هفتم بود انتقالت؟ ایشالا خدا بخواد و مثبت شه و بمونه برامون

فداتون بشم الهی هر کسی چشم انتظاره 

واقعا آفرین طوطیا

خدا بعت نگاه کرده و تونستی بهترین راه رو برای زندگیت انتخاب کنی

من خیلی وقته میخوام بیام اینجا بگم از لحظاتتون لذت ببرید بعدا که بچه دار شدین خودتونو سرزنش میکنید ولی خوب ترسیدم برداشت بد بشه یا فکر کنن درک نمیشن

باور کن اکثر کسایی که تو این راه بچه دار شدن میگن چقدر اشتباه کردیم زندگی رو بخاطر چی به خودمون زهر کردیم

کاش از لحظات زندگی استفاده میکردیم

امیدوارم برای تک تکتون بهترین ها رقم بخوره😍😍😍😍

ما یه گروه داریم اسمش مادران بخش اعصاب و روان🤣

روزی نیست که تو اون مادرا به خودشون فحش ندن و دور از جون غلط کردم نگن

درسته شوخی و از رو خستگی

ولی میگم خدایی در کنار درمان زندگی رو به خودتون زهر نکنید

کاری که من کردم پنج سال از بهترین سالهای عمرم رو به باد دادم

چه خواسته تو رو بی بی 😍😍😍😍😍باور میکنی حاجت روا شدی

اینا برا هممون اشناس عزیزم هیچ وقت یادم نمیره خونه عمه شوهرم سفره داشتن بعد تموم شدن سفره رو که جم کردن اوردن آشغال سفره رو ریختن رو سر من که بلکه  اجاق کورم باز بشه انقد دلم شکست اون روز هیچ وقت فراموشم نشد و خیلیییی از این خاطره ها دارم💔💔

🥺 فاطمه جون دل من دیگه طاقت این دلداری ها و امید های واهی رو نداره...

چند ماه پیش بعد انتقال منفیم یه جوری رفتم حرم امام رضا که خودمم باورم نمیشد 

زار زار گریه میکردم...

با عموم از تهران حرکت میکنیم ب سمت شهرستانمون ، ما ۳ ساعت ‌با مشهد فاصله داریم 

یعنی اول مشهده بعد ماییم

ولی چون از اتوبان میریم به مسیر مشهد اصلا نمیخوریم 

اقا این عموی ما طفلکی چشاش خیلی ضعیفه ، سه تا خروجی داشت به سمت شهرستان ما ، هر ۳ تارو رد میکنه نمیبینه...

من تو حالو هوای خودم بودم از مسیر خسته بودم کلا

یهو گفت فاطمه.. رسیدیم مشهد 

یهو عموم زد زیر گریه زیر لب کلی با امام مهربونی صحبت کرد 

منم زار زار گریه کردم و دعا کردم برای خودم برای شماها

اصلا یه زیارت ناب بود چون قصد حرم رفتن نداشتیم

تاابد برام خاطره شد

😭 با هر خاطره ای که تعریف میکنم یادم میاد یکی از عزیزام نیست

من حالم خوب نیست میشه برام دعا کنید

دلم تنگه برای کسی که دیگه نیست.. دلم میخواد یه بار دیگه زنگ بزنم صدای قربون صدقه هاشو بشنوم 

عزیز جونم کاش صداتو ضبط میکردم برای چنین روزی😔🕊️

چه سال بدی بود برامون 

😔 آخرین بار که این حرکتو رو من پیاده کردن میدونی کِی بود؟!

سوم پسر عموم ، همین امسال 

چون ناکام رفت براش همون تو خونه سفره انداختن ..

عمه ی من دوتا عروس داره ک جفتشون باردارن

یهو سفره رو اورد میخواست خالی کنه رو سرم منم دلم خون بود توپیدم به عمم که وقت گیر آوردی 🤧

بعدش سریع عذرخواهی کردم دست خودم نبود

از این سفره ها زیاد رو سرم خالی شده عزیزم درکت میکنم 🫂

شما هم دفه قبل آی وی اف بودی؟

آره هفتم انتقال دادم.انشالله دوتامون شاد شیم