توروخدااا اينجوري نگووو ميدونم دلت شكسته اخرين اميدت بوده يكم استراحت كن باز برووووو دنبااالش ان شالله خدااا اينسري نا اميدت نميكنه
از كجاااا معلوم همين منفي شدن اول راه خيلي بهتر از مثبت شدن و اذيتاييي كه ميشن و بدون نتيجه بودنشه خودت چنفرووو تواين تاپيك ديدي
مطميناااا خدااا هيچوقت بد بندشووو نميخاد ان شالله كه خير خداااا و با خاسته دلت يكي ميشه و به اميد خدا صاحب فرزندان سالم و صالح ميشي
از كجا معلوم شايد قراره طبيعي باردار بشي و اين همه فشار رواني رو تا اخرش تحمل نكني؟؟؟
ميدونم شايد بگي برو بابا دلت خوووووشه من سر بچه اول باز خيلي بهم ريخته بودم نميخاممم چيزايي بكم كه بهمت بريزه ولي واقعااا ادم از اينده خبر نداره من دوستم بعد چندسال نازايي باردار شد شوهرش جوون جووون سكته كرد😔😢فك كن چقد نقشه داشتن براي روزاي سه تايي
دو ماهگيش شوهرش فوت شد و تنهاااا رفت براي زايمان
يا خواهرشوهر دوستم بعد چند سال باردارشد شوهرش سرطان گرف خدا شاهده هم بچش افتاد هم شوهر از دستش رفت درعرض يماه
يا يكي از دوستام بعد ده سال زخم زبون طبيعي باردار شد تو ازمايش قبل طلاق فهميد بارداره ، ٩ ماه تموم خونه پدرش بود بعد كه پسرش شد٦ ماهش دلش سوخت برگشت به شوهرش ولي شوهرش از اعتياد رو اورده بود به خانم بازي بعد يكسال جدا شد تنهااا اومده تهران ميگه بچرو ميذارم پيش همسايه ميرم اسنپ بانوان اصلا نميبينمش
اگه نبود اوضاع كاريم بهتر بود و٠٠٠
اينارو نگفتم حالتوووو بد كنم اينارووو فقط گفتم بدوني ما از هيچي خبر نداريم واقعاااا
نميدونيم قراره شوايط چي بشه اينم بگم من خودم قبل پسرم اينا تو كتم نميرفت ميگفتم خداياااا تو ميتوني بخاي و همه چيم عالي پيش بره مثل بقيه، ولي وقتي اينارو ديدم واقعاااا ترسناكه
ان شالله بحق ام البنين خداااا دلتووووو يجوري شاد كنه كه خودت توقعشم نداشته بااااشي
بچه ها ببخشید من از دیروز ک پریود شدم از امتداد انگشت کوچیکه پای چپم به طرف پاشنه پا شدیدا ی حالت بدی داره نمیدونم سوزن سوزن میشه یا درده اصلا نمیفهمم چیه تا حالا اینجوری نشده بود. جوریه ک هی باید با دست اون قسمت رو ماساژ بدم ک اون حس بد بره. سمت راست یا نیس یا گذرا ولی سمت چپ دائمه.
نمیدونین از چی میتونه باشه؟
نگران نباش هانیل جون...من دو هفته اول انتقال سینه درد شدید داشتم..بعد از هفته پنج یهو کم شد.یه روز بود دو روز نبود..همش سرچ می کردم تو اینترنت ...زنگ میزدم به شوهرم با نگرانی میگفتم علاییم رفت...ولی الان میفهمم طبیعی بوده و الکی استرس داشتم چون هورمونای بارداری نوسان دارن..بخصوص برا ما که هورمونها رو با دارو وارد بدنمون میکنیم و طبیعی بدنمون تا هفته دوازده نمیسازه...بعد هفته دوازده سینه هام شروع کرد به بزرگ شدن الانم دارن میترکن.
[QUOTE=238104052]برای یه سری آنزیم های کبدی اصلا رنج بارداری فرق داره مثلا من هم مسعود آزمایش دادم هم بیمارستان لاله ...[/QUOTE
مرسی عزیزم.خیالم راحت شد..من به ازمایشگاه نگفتم باردارم
خب خدا رو شکر، اصلا نمیدونم چرا انقدرررر وسواس فکری گرفتم، هرچی میخوام بخش فکر نکنم نمیشه، هی خودمو سرگرم میکنم باز تا به خودم میام میبینم تو ذهنم همش افکار این شکلیه☹️
توکل بر خدا ان شاالله که خیره 🙏🌹
مرسی عزیزم
خودم دیروز ب خدا قول دادم که اگه منفی شم از خدا شکایت نکنم الانم چون ممکنه زندگیم ب طلاق بکشه دلم خونه چون شوهرم زندگی بی بچه رو نمیخاد
تمام.این حکمتایی ک گفتی حقیقته خدا خودش دلمو اروم کنه
آره عزیزم پرسیدم گفت ال دی خوردی دیگ پریود شدی و آمپول ها رو هم طبق دستور تزریق کردم و گفتن همون تاریخ که گفتیم بیا برای گرفتن داروهای انتقال ..نمیدونم چه روشی که میخوان از روز دوازده دارو رو شروع کنن انشالله که خیر ..انتقال های قبلیم تا پانزدهم سیکلم جنین رو انتقال میدادن ..قربونت برم چقدر با دعاهای شما دلم قرص میشه عزیزمی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز