مامان منتو این زندگی جوونیشو گذاشته
ولی بابای من نفهم ترین مردیه که دیدم هیچجوره راضی نمیشه
همیشه ناراضیه همه اخمو بخوای یچیزی بگی فحش رکیک میده داد میزنه
به مامانم تهمت خیانت زده به خدا قسم تهمته مامان بیچاره من اصلا اهل این حرفا نیست الهی بمیرم براش
برگشت بهش گفت تو با شوهرخواهرات میگی میخندی با اینکه مامانم وقتی اونا اونجان اصلا سمت اقایون نمیره شوهرخاله هام شنیدن اومدن دعوا که یا ثابت میکنی ما با زنت ارتباط داشتیم یا شکایت میکنیم صداشو ضبط کرده بودیم
حتی پول نمیده مامان من دندوناشو درست کنه
هر هفته باید بریم پیک نیک مجبوریم بریم وگرنه دعوا میکشیم ساکت میریم ساکت برمیگردیم
فقط درسمو تموم کنم مستقل شم به مامانم میرسم نمیزارم دیگه این بهش چیزی بگم اشکال نداره اینمپیر میشه اون موقعست که انتقام همه کارایی که با منو مامانم کردو میگیرم الان قدرت دست اینه