از صبح ک زدم بیرون همکلاسیام ک باهم حرف میزدن تو مسیر من ساکت بودم گفتم خوشبحالشون چ شاد خوشحالن و من چقد ساکتم و حس تنهایی. و بدبختی
دوباره صندلی جفتم خالی بود دختره ک تقریبا دوستم باش نیومد جفتم رفت جدا نشست ک بعدم خوابید معلوم بود خستس اما من با خودم گفتم اینم نیومد پیشم
صبح استوری اکسم بعد شش ماه گل فرستادم فقط لایک خالی کرد در حالی ک من هدفم از اینکار این بود مزه دهنشو بفهمم ک منو میخواد یا ن اما دیدم فقط لایک کرد باز حس کردم چ تنها بدبختم و اینم منو نمیخواد
رفتم غذا بخورم تو سلف دانشگاه دوستم ک اول ترم بش ز زده بودم از جلوم رد شد ب رو خودش نیورد و نادیذم گرفت باز گفتم چ بدبخت تنهام
با این حسهام و این زنذگی چکار کنم هرروزم همینه
ن تو زندگیم دوست فاب داشتم ن کسی باهام مونده تو رابطه با پسر
خیلی قلبم شکسته و تنهام دلم رابطه عمیق میخواد دلم ثبات میخواد دلم رابطه فاب همبشگی حتی دختر هم باشه اما نمیدونم چرا خدا اینقد همیشه تنهام کرده خسته شدم
۲۸ سالم
