کتش حد اقل دو ماه تو اون خونه زندگی می کردم ولی وقتی نگاه میکنم میبینم طاقت این و ندارم دوباره خانواده شوهرم و ببینم و من و تحقیر کنن...جاریم که سه ماهه ازدواج کرده شکمش و بکنه تو چشمم...
حیف دارو ندارم ک گذاشتم برای خونه...
چقدر به شوهرم گفتم چقدر به مادرم گفتم اگر خدا می خواست همون اول بچه میداد و سقط نمی شد و اصرار کردن اقدام کن....تمام دکترا و آزمایشات همه سالم بودن و من اقدام کردم و باردار شدم والآن ک هفته ۶ هست افتادم لکه بیتی و رفتم سنو گفت ساک حاملگی اومده پایین...قلب داره ..ناامیدم کرد...
ومن بیچاره دارم میشم...سقط قبلی بدنم طاقت نیاورد و اندازه سه سال مریص شدم و تا عمل کمرم رفتم...و الآن دوباره انگار تارخ داره تکرار میشه...شوهرم میگه بزار سه ماه دیگه باز اقدام کنیم اما گفتم نه...دیگه طاقت ندارم و میدونم قراره کمرم دوباره از اول نابودم کنه...
چقدر التناس خداوکرده بودم...با قسط رفته بودم کربلا و التناس امام حسین...چقدر دکتر و آزمایش...
کاش حداقل دو ماه میرفتم تو اون خونه زندگی می کردم بعد اقدام می کردم...
حالا دیگه بریدم و اگر اون معجزه رو خدا و امام حسین بهم ندن و بچم طوریش شه...منم باید برم ..اما حقم نبود