روستان زنگ زدم ببینم سیزده بدر کجا رفتن
باورتون میشه خواهرام ول کردن خونه مادر بزرگم خودشون رفتن با فامیلای زن بابام یک ایل رفتن باغ
خواهرم فیلم داده ۴ تا ماشین تو حیاط پارک بوده رفتن تعدادشون زیاد بوده بعد یکسریشون با ماشین بابامینا رفتن
اینا رو گذاشتن خونه بهشونم گفتن غذا تو یخچال هست برای ناهار
لعنت به بابای بی غیرتم و زن بابای حرومزادم
زنیکه ی وزه
قرار بود با عموم برن این فامیلاش گفت بیان خونمون تو روستا که تو رو دروایسی باشن بابامم که از خیطی هی گفته به خواهرام نه زود بر میگردیم فقط اینا میبریم
من میخوام بنزین بردارم برم همه اینا و باغ با هم بسوزونم
بنزین میخوام وردارم راه بیفتم