این زنش باهش سر خونه اخلاف داشت
زنه معلم بود این پول جمکرد خونه بخره
زنه گفته بود بیا بنام من بخر تا از فرهنگ وام بگیرم
اینمکرد ولی زنه خونه را پس نداد
خلاصه اختلاف بالا شد این رفت مغازه خوابید
تو همون حین دوس دختر صابقشم سرو کله اش پیدا شد
این میخواست زن خودشو طلاق بده اونو بگیره
زنشو طلاق داد و اونو صیغه و تعقیب کرده بود دید با چن نفره
بعدم منو گرفت اونو ول کرد...