حتما شمام کلی خاطره از نوجوونی و بچگیتون دارید که وقتی ازش یاد می کنید اب می شید و می رید تو زمین😂😂😂
مثلا من یادمه ۷ سالم بود انقدررر گریه و زاری کردم به زور مامانمو مجبور کردم برای عروسی موهامو شنیون کنم..
حالا شینیون هم چ شینیونی... سه طبقه تپه گوه درست کرده بودم بالاسرم تو ارایشگاه😂😂 (با عرض معذرت البته)
همه هم نگام می کردن به ریش نداشتهم می خندیدن منم تصور می کردم لابد خیلی خفن شدم که همه چشما خیره منن😂😂😂😂😂
بیاید دو سه تا از خاطراتتون تعریف کنید دور هم بگیم بخندیم....