باز من بعد چند ماه اومدم خونه مامانم شروع کرد

وای من ددکت میکنم منم روی دوتا بچه ام خیلی حساسم خدا نکنه یکی چپ نگاهشون کنه میمیرم به نظرم به شوهرت زنگ بزن بگو بچه بی قراری میکنه نمیشه زودتر بیای سراغم یا اگه میتونی تحمل کن ولی دفعه بعدی اول شرایط بسنج بعد بیا

دل خودت واجب تره یا روح و روان بچت

از این ببعد که دلت تنگ شد تو چشمای بچت نگاه کن

بعدش ببین میتونی بری یا نه

خودت بلیط بگیر برگرد کو تا 16

عزیزم نمون در حد یک روز دو روز برگرد

الان چ بایدی وجود داره ک میگی باید تا فلان تاریخ بمونم 

جمع کن برو خونه آت 

هیچچچچچچ راهکاری جواب گو نیس 

بگیم قهر کن 

بگیم پشت بچت باش 

در نهایت باز ی رفتاری میبینی اذیت میشی 

یا بگو شوهرت بیاد 

یا قطاری 

اتوبوسی جیزی بگیر برو فقط 

عید و ب کام بچه آت و خودت زهر نکن 

برو خونه ی خودت عصرااا برید پارک بیرون 

شده یک سال نیا مامانت دلش تنگ شه برات

حالا من برعکس تو ام اسی

مامانم بیش از حد ب بچم بها میده 

ینی مختار مطلقه 

شانس آوردم خودش بچه عاقلیه و از من حساب میبره

چون میرم سر کار مجبورم بذارم پیش مامانم ولی همش عصبی ام از دستش

الان چن روزه تعطیل شدم بخدا فقط روز عید دو ساعت رفتم

انقدم اعصابم ب جاس

هنوزم بم میزنگه پیگیره ک بچت غذا خورد دستشویی رفتن توروخدا مراقبش باش توروخدا بچم و غذا بدع و...

کلافم بخدا هرچی هم صحبت میکنم بی فایده

ولی وقتی نمیرم خیلی اعصابم ب جاس

شانس تویه من هر چی مادربزرگ دیدم نوه های دختریشون رو میذارن رو سرشون

همین الان برگرد خونتون اونقدرررر نرو و زنگ نزن مامانت خودش زنگ بزنه تو هم گله کن ازش بسه دیگه چقدررررر سکوت میکنی دختر درکت میکنم من خودمم گاها اینجوریم ولی با اینکار پشت بچتون رو خالی میکنید و در آینده میگید بچه ضعیفه !!!بچه ضعیف نیست اگه والدین پشت باشند در حق نثل این موضوع پشتش باشید!

در آینده بچتون بهتون اعتماد نمیکنه!

چون شما وبچتون رو دوست روی شما حساسه

واز طرفی اگر دقت کنی بعضی وقتا پیش میاد که ما برای دیگران میشیم مادر وبرای خودمون زن بابا(منظورم اینه که میگی بابچه فامیل اوکی بوده که ریخت وپاش کرده و میخواسته اسباب بازی ببره)

و اینکه حساس هستند شاید وسواس داره یه منشاداره این رفتار که قطع به یقین علتش دوست داشتن شما نیست، فقط دست خودش نیست حساسه

شما سعی کن حق فرزندیتو به جا بیاری عزیزم صبور باش آرامشتو حفظ کن دلتو بزرگ کن و به این موضوع به صورت منفی نگاه نکن

چه حوصله ای داری والا، برو خونت . من خونه مامانم زیاد میرم و بیشترین دلیلم اینه بچم با خواهر زادم بازی کنه خوش باشه وگرنه اگه ببینم بچم نیاز نداره زیاد نمیرم بیشتر وقتمو برای هدفام میذارم. می‌بینی بچت با این محیط حال نمیکنه مجبوری آخه

یاد بچگی های خودم افتادم میرفتیم تابستون یه ماه خونه مادر بزرگم ، خدا بیامرز خون به جیگر هممون میکرد ، همش چشممون به در بود بابام بیاد ما رو از اون جهنم ببره

منم بگم بلیط بگیر برگرد یا کافیه؟ 

ب شوهرت بگو بچه اذیت میکرد نخواستم بمونم یا خودت بیا دنبالم یا من خودم برگردم

تا یه جایی خودت برو به شوهرت بگو بیاد نزدیکتر دنبالت

دیگه ده کوره که نیستی

یا بمون پیش مادر مزخرفت(چون خودم نمونشو دارم میدونم) و عیدو به جون خودت و بچت زهرمار کن

چقد هم دردیم 

من بابام اینطوریه بخدا بچه های داداشم از دیوار راست می‌رن بالا اما دختر من راه بره انگاری رو تخم چشم بابام راه میره!

بگم بچه کوچکم رو فقط دوسری بردم خونشون اونم نوزاد بود گریه می‌کرد خوب فقط یشب موندم سریع برگشتم الانم چند بار زنگ زده عید نمیای خونمون فعلا ماه رمضون رو بهانه کردم گفتم تا آخرش که روزه می‌گیرد روزه م خراب نشه

بعدشم فک کن سه ساعت راه دارم تا برم و بیام 

فقط یک ساعت اول بچه هامو میخان 

برا راحتی خودم نمیرم اصلا 

😂😂😂مامان من دقیقا همینه ک گفتی اصلا یلحظه شک کردم نکنه خواهرمی تاپیک زدی🤣🤣🤣

اونم هردفه میاد با بحث دعوا بخاطر این رفتارای مامانم میره میگه دیگه نمیام یه ماه بعد باز دلش تنگ میشه میاد

همینقدم ب خواهرزاده م گیر میده بدو بدو میکنه میگه خونه رو تمیز کردم بشین بالشت میاره با من بازی کنه میگه اینارو بهم نریز گوشیمو بش میدم بازی کنه بحث و دعوا راه میندازه چشای پسره کور شد این گوشیو بذار کنار میره تو کوچه بازی میکنه دعواش میکنه چرا رفتی تو کوچه بچها فوش میدن این یاد میگیره غذا میخوره میگه همه چیو قاطی نکن نمیخوره میگه چرا نمیخوره

اون رفتار در یخچال ببند و تو غذا رب زیاد استفاده نکن اب نریز و... هم همه با خواهرم داره

انقد با جزئیات برات گفتم ک بدونی چقد اذیت میکنه اما خواهرمو تا حد مرگ ازمن بیشتر دوس داره ی ماه ک نمیاد میگه چرا نمیومد پس اونجا بیکاره چرا نمیاد سر بزنه میگم زنگ بزن بش خب میگه نه اگه خودش بخواد میاد

خودتو ناراحت نکن عزیزم متاسفانه رفتار بعضیا انقد رو مخه🥲