من ۲۶ ام بهمن ماه با شوهرم دعوای بدی کردیم کتک زد و بیرونم کرد و من رفتم دنبال کارای مهریه و دیکه شوهرمونمیخواستم واقعا واقعا همه چی برام تمام شده بود انگار از قلبم کنده بودمش و در این حد ک برای اینکه خرج خودمو بچمو در بیارم میرفتم فروشگاه کار مبکردم و هرروز گریه میکردم چون دیکه همه چی برام تموم شده بود بعد از دو هفته شوهرم اومد دنبالم ولی من نرفتم اصلا نمبخواستمش بعد دیگه خیلی شرایط برام سخت بود توی فروشگاه کارگری برای ده ملیون و بچه سه ساله شیطون خونه بابا
یعنی چند بار اومد دنبالمون من برنگشتم حتی دیگه سراغ بچه هم نمیگرفت هفته ای یه ملیون میزد برا بچه
در حالبکه درامدش خوب بود
من دیگه بعد از یک ماه برگشتم خونه ولی الان ۱۰ روزه برگشتم حس خاصی ندارم بی اعتمادم هنوز مثل قبل با هم صمیمی نیستیم یه جوری هستیم زیاد حرف نمیزنیم