من از تمام عاشقان شهر سر بودم
افسوس از بازی دنیا بی خبر بودم
از عکسهایی که به دیوار اتاقت بود
هرچند زیباتر نبودم ،ساده تر بودم
هرجا یکی کم بود کاسه کوزه هایت را
روی سر او بشکنی ،آن دور و بر بودم
از دور میفهمم چ حالی ،شاد یا غمگین
اما تو چ؟دیروز فهمیدی پکر بودم؟
از خود به تو ،از تو به غم ،از غم به تنهائی
من در تمام عمر در حال سفر بودم
من عاشقی کردم تو عادت ،فرق ما این بود
اهل سیاست بودی ،اهل هنر بودم
ای کاش آن روزی که گفتی دوستت دارم
یا لال بودی نه زبانم لال ، کر بودم
گفتی اگر تو جای من بودی چ میکردی؟
ترکت نمیکردم عزیزم من اگر بودم
برگشتی و تنهایی مرا بیشتر کردی
من هم به پایت سوختم از بس که......بودم