یه بار خونه یکی فامیلا شام بودیم سر سفره پسرشون که ۲۷ سالش بود جو گیر شد هر چی خاطره خنده دار از اول عمرش یادش اومدم تعریف کرد اخرشم نتونست خودشو کنترل کنه سر سفره گوزید
سرسفره داماد خاله ی بابام🙂برنج و خورشت رو یهو با دست خورد به قول خودش واسه خنده😐😐😐وااااااع حالم انقد بد شده بود که نگگگگگو😖😖😖😖😖😖😖😖😖😖😖😖😖😖😖😖😖
دوران مدرسه وارد مدرسه که شدم از دور دیدم دوست صمیمیم با یه دختر درگیره جلوچشمام خون گرفته شد تازه هم ورزش رزمی میرفتم جوگیر
دوییدم سمتشون و مثل تارزان جیغ میکشیدم تا رسیدم دختره هل دادم کوبیدم تو دماغش دختر ظریفی بود سریع دماغش خون افتاد یکی هم زدم تو سرش دوستم داد زد چیشده گفتم مادرنزاییده کسی باتو درگیر شه گفت داشتیم مچ مینداختیم 😟😖😒😒
خلاصه من موندمو بابامو مدیر و تعهد
ولی جوگیرترین حالتی که دیدم توعروسیا
موقعیکه آهنگ بری باخ منصور گذاشته میشه
یهو همه میریزن وسط خیییییییلی نافرم ونابلد آذری میرقصن😣😣😣😣😣😣😣😣
یعنی من ازخجالت دلم میخوادازتالاربزنم بیرون.......
آذری رقصیدن بلدی میخوادآخه بابا😓😓😓😓
سوگل جون خدا خیرت بده دختر خیلی احتیاج داشتم به این تاپیک😍
خنده خونم کم شده بود 😂
هارلی میدوستمت
عشقمی که باعث خنده هام میشی
خیلی وقت بود از ته دلم اینجوری نخندیده بودم
شوهرمم با خنده های من خندید
اولش فکر کرد دارم گریه میکنم
