مامانم تنها بود قرار بود بره خونه داییم
گوشیشو هم اکثری جواب میده یا همراهش داره
البته اونجا که میخواست بره ساعت ۱۰ ۱۱ دیگه میخوابیدن
راهش هم به خونه دایی نزدیکه خیلی
بعد هی نگید زنگ بزن به داییت یا زن دایی
چون داییم قلبش مریضه بخوابه یهو بیدار بشه حالش خراب میشه پس اصلا نمیشه
من ساعت ۷ و ربع اینجا زنگ زدم مادرم یکم باهم خرف زدیم
بعد گفت داشتم آماده میشدم برم خونه داییت
دیگه یه دو ساعت اینایی گذشت حدودا ساعت ۱۰ به هردو گوشیش زنگ زدم
تا آخرش زنگ خورد کسی برنداشت
خاموش هم نبود
اگه خالب بودن بلاخره یکیشون بیدارمیشد جواب بده
خیلی نگرانشم راهمون هم دوره که برم سر بزنم
خاک تو سر من