2777
2789

من عقدم 

شوهرم مادر ندارع خیلی ساده دله خیلی اونقدری که همه از نگاهش پاکیش رو میفهمن

خواهش میکنم کمکم کنید 

همسر من پر از عقده و حسرت بچگی و نوجونیشه الآنم 24 سالشه فقط ...

موقعه ای اومد خواستگاری من مادرش 2 ماه بود فوت کرده بود ما دوست بودیم و مادرم اصرار می‌کرد باید بیای بگیریش شوهرمم با هربدبختی و سختی بودخونوادش رو آورد خواستگاری و نامزد کردیم و آبان ماه هم عقد کردیم ‌..

روز اولی که شوهرم اومد خواستگاری پدرم گفت معتاده سیگاریه هیچی ندارع دختر نمیدم 

واقعا شوهرم اینجوری نبود سیگار میکشید گه گاهی ولی خونوادم خیلی خوردش کردن دیگه 

خلاصه اومد تو خونوادمون همه چیو کنار گذاشت به هر بدبختی بود ماشین خریدیم یه پراید خریدیم اولین بار 

شوهرم انقد دست و پا زد پراید شد 405 

میگه این ماشین عشق دومه جونش میره واسه ماشینش 

الآنم سیستم و شوتی و رینگ و شیشه دودی و لاستیک و ینی چی بگم هرچی فکرش رو کنید خرج ماشینش می‌کنه منم مانع نمیشه چون بار ها با بغض و اشک بهم گفته من زندگی می‌سازم برات ولی بزار تا فرصت دارم حسرت هامو خاطره کنم

از همون روز اول خونوادم میگفتن شلوارش فلانه لباسش بهمانع نباید پاره پوره بپوشه نباید فلان بپوشه‌

هر جوری بود میومد گاهی با خجالت سر سفره مینشست آخ بمیرم براش مثل بچها انگار زیر نگاه پدر مادر من شکنجه میشد 

انقد گفتن سیگاریه سیگاریه بو سیگار میدی بقران شوهر من که 6 ماه بود لب نزده بود افتاد تو سیگار بدجورم افتاد تو سیگار کشیدن

همیشه مثل خونواده خودش به خونواده من نگاه می‌کنه 

البته خوبم نیست بی انصافی کنم گاهی وقتا تند میشه مثلا واقعا حس می‌کنه مامان من مامان خودشه تند میشه بعضی وقتا 

یا مثلاً میگه دلم فلان غذا رو میخواد و از این حرفا

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

الآنم مامانم خیلی ناراحت شد گفتم بهش کمتر دخالت کن 

اومده میگه به شوهرت بگو یخچال و تلویزیون بخره از روز اول قرار نبوده بخریم ما اما دیدم پول ندارید گفتم بخرم براتون اما حالا لایق من نیستین

واقعیتشو بخوای این چیزایی که میگی ما هم خونواده هامون برا پسر متاهلشون بد میدونن ، این کارا برا زمان ۱۷ـ۱۸ سالگیه ، الانم اگه خودت مشکلی نداری و دوس داری باز مهم نیس خونه بگیرین برین سر خونه زندگیتون و کمتر رفت و امد کنید 

ببخشید عزیزم شما شوهرته و عاشقشی و دوسش داری جوری هم تعریف میکنی که همه براش غصشون بشه و حق رو به تو بدن در حالبکه منطقیش اینجوری نیس ...

از الان معلومه شوهرت هنوز بچه س که میگه بزار من اول حسرتامو بهش برسم بعد براتو زندگی میسازم...بعدم اگه پدرو مادرت بهش سخت میگیرن بخاطره خوده توئه...باهمین سختگیریا هم باعث شده بیشتر تلاش کنه و پیشرفت کنه...مطمئن باش اگه پدرو مادرت سختگیری نمیکردن الان وره دلت خوابیده بود هم‌معتاد شده بود همم بیکاروعلاف همین‌ماشینم اونوقت نداشتین....لطفا یکم منطقی به قضیه نگاه کن نه احساسی

خیلی واضح و قاطع نمیشه نظر چون شما خودت داری از نزدیک میبینیولی به نظرم داری اشتباه میکنی،خیلی بچگان ...

ای بابا من دارم چی میگم شما چی میگی!!!‌منظورم اینه ماشینش رو خیلی دوست داره مثل هرمرد دیگه ای

دایی من ۴۵ سالشع دیوونه ماشینشه خدایی نظری ندیدین آدم مویرگ های مغزش بترکه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792