بچه ها تاپیک قبلیم گفته بودم من ۲۶سالمه،خاستگارم۳۸سالشه دکترای مکانیک داره فیش حقوقی ۳۰میلیون،عسلویه کار میکنه،۲هفته سرکار،۲هفته مرخصی،هردومون شمال زندگی میکنیم ولی محل کارش جنوب میشه،هنوز ندیدمش،دیشب داشتم فکر میکردم به همه اینا،یهویی عطسه زدم،یکم بعدش هم خواهرم عطسه زد(توی قرآن به نشانه صبر کردن امده)بشدت اعتقاد داره مادرم،و گفتش میگم نه،شرایطش اوکیه ولی ۱۳سال بزرگتره و این برنامه کاریش منو اذیت میکنه،فکرم مشغول میشه،تنهایی و ی جاهایی نیازه همسرت باشه،ی مشکلی پیش میاد و اینحرفا،نمیدونم چیکارکنم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
سلام اسمم زینب هستش ۳۵ سالمه وتو جای خیلی کوچیک زندگی میکنم و اینجا دختراشونو زیر ۲۰شوهر میدن و ب چشم پیر زن ۹۹ساله نگام میکنن میشه لطفا ی صلوات مهمونم کنید؟ ؟؟