همه رو سریع صفحه اول میزارم
از اول سال ۱۴۰۳ خودمو کشتم و تلاش کردم تا استخدامی قبول بشم اما کد ۱۹ خوردم (مشکل گزینشی )و تا رفع نمیشد هیچ جای دولتی نمیشد کار کرد
خیلی روزای سختی بود به سختی گذروندم چون نیاز ب این شغل و درامد داشتم و آماده شده بودم برم کیک بخرم که نتایجو دیدم جیغ میزدمو گریه میکردم
سعی کردم خودمو بسازم و صبر کنم غصه نخورم یه کار پاره وقت پیدا کردم با مسیر طولانی و کرایه بالا
ک فقط سرگرم باشم یه روز میرفتم یه روز نمیرفتم
کم کم داشتم به این زندگی مضخرف و تکراریم عادت میکردم ک یه روز که خسته و خوابالو تو اتوبوس مسیر خونه بودم بهم گفتن واست خاستگار اومده