نه اونقدر ک بمیرم . نه اونقدر که بتونم فردا پاشم . سپردم به خدا چون میدونم خودکشی ادمو راحت نمیکنه
نی نی یار اگ پاک کنی حلالت نمیکنم
یماهه هرشب قبل خواب با گریه میخوام
روز هم با حس از گور بلند شدن بیدار میشدم ک فقط دارو بخورم دوباره بخوابم
هیچکی تو خونه نمیفهمه هرشب چه اتیشی تو دلمه هرشب چقدر عر میزنم چقد به خدا التماس میکنم
هم برا خانوادم
هم برا دل خودم
هم برا اینده بگ ا رفته مون . چه مادی چه عاطفی . چه خانوادم چه دوستامو خودم
من خیلی به خدا امید و توکل داشتم
یجوری همه چیو سپردم بهش که انگار میدونستم درست میکنه همه چیو
حتی یه نشونه هم نفرستاد واس درست کردنش
حتی بدترم شد
من باعث بدتر شدن نبودم
ولی دامن منم گرف
خستم خیلی خسته هیچی نمونده که بهش امید داشته باشم
این امید یکی دوماهه نیس . امیدی بود که سه سال داشتم
همیشه مراقب خودم بودم
عاشق خودم بودم
چون میدونستم خدا خلقم کرده واس روزای خوب . امید داشتم به روزای خوب که دیگه توش هیچ تنش و عذابی نکشه
از تهه دلم دعا میکنم امشب بمیرم
برم پیش خدا
مامان بابامم دوسم دارن ولی جز عذاب چیزی واسشون نداشتم
زندگیمو اول ساختن پر از عشق و زیبایی . بعد بمرور اتیشش زدن . هی بدتر کردن . هی بنزین ریختن رو اتیش
میبخشمشون چون عزیزترینامن
اگرم باز زنده بمونم فقط واس اوناس
بدنم یه حالت عجیبیه . سبک . خلسه . ولی از تو داغون
لباس خوشگل پوشیدم . عطر و تینت زدم که اگ مردم حداقل چندش نباشم