بخدا یک کلمه از حرفام اغراق نیست
دوستم وضعش خوب نیست
لباسامو چه مجلسی چه بیرونی میدادم بهش
هواشو دارم میبردمش بیرون مثلا به بهانه صرف اش رشته
یا مهمونیا نمیرفتم اونو میاوردم خونمون
تقریبا هر روز میومد خونمون میزاشتمش رو سرم
یه بار خواستیم با دامادمون بریم تفریح دیدم حالش بده بین راه پیاده شدم به جون عزیزترینم پیاده شدم برگشتم خونه بردمش خونمون
بهش پول قرض دادم پس نگرفتم
میگم که بدونید اینا فقط قسمت کمی ازشون بود
امروز زن عموش که دوسته خاهرمه گفت یه چیزی میگم بین خودمون بمونه منم واسه خودتون میگم
فلانی( یعنی دوست من ) اومده جلوی جمع فامیلای پدریش خندیده گفته
بچه ها دامادشونو ببینید دماغش چه شکلیه بعد خودش و دختر عمش هرهر خندیدن
گفته داماد شونو انقد بالابردن انگار کیه! با این دماغ و شکل و اومده عکس داماد ما رو به کل فامیل نشون داده
نمیدونم. چه واکنشی نشون بدم
چون الان ذهنمم درگیره
اینو هم شنیدم خیلی ناراحت شدم
چرا واقعا؟؟؟ تو رو خدا بگید بروش بیارم حالم بده اینو دیگه نمیدونم کجای دلم بزارم