من خوندم
پدرتون خیلی رفتارش بد بوده و دختره اینجا حق داره قید شما رو بزنه
هر چند مخالفت پدرتون درسته شرایطی ک گذاشتن اصلا منطقی نیست رسما ب شما گفتن نه
شما آدم احساسی هستید
ب خودتو ن زمان بدید
بهتره کیسی گیر بیارید ک ب خانوادتون بخوره این کیس ک گفتید اصلا مناسب نیست دو تا آدم مختلف از دو شهر با فرهنگ متفاوت اشتباهه
اینا دختر بده نبودن ، تاجر بودن .
اصلا خیلی بهتر شد که نشد ،بعد ازدواج دهنت سرویس بود با خودش و خانوادش..
دیگه نمی‌خواد سوگواری کنی بلند شو خودت رو جمع کن و از اول بساز .اینقدر دختر خوب هست که ...عاشقشون هم میشی تازه.
هرچی ازش داری پاک کن بره خودت رو مریض کردی واسه چی.
خانوادت رو هیچ وقت ول نکن واسه کسی🙌
اخی قلبم درد گرفت...
اگ‌بنظرتون دختر اونقدر عاقل و بالغ بوده پس مطمئن باشید قطعا عمدی خواسته شما رو رد کنه ،همون خواستگاری هم بهونه بوده ،وگرنه میتونست با شما خوش رفتاری کنه که لا اقل بگه شما هم به اندازه خانوادش مهمین .
در نهایت که بنظرم چون وابستگی زیادی بهش دارین این حس و دارین تا چند ماه دیگه یادتون میره و از رفتنش خوشحال هم میشین .
خوشحالم که با اینحال مراقب وضع زندگیتون و سلامتیتون هستین ، ان شاءالله به پاس این قوی بودنتون یه فرشته خدا نصیبتون کنه(:
سلام داداش
من به عنوان ی خواهر میخوام با تموم وجودم بنویسم براتون جوری که انگار دارم با یه دونه داداش خودم حرف میزنم
من ی بار یه پسری این درد رو بهم زد تو دوره مجردیم
بهم گفت دوستت دارم حتی رفت با مادربزرگشم صحبت کرد و کم کم وقتی دید من خیلی بهش وابسته ام و دوسش دارم یهویی رفت و خاموش کرد و گفت من شرایط ازدواج ندارم
منم حال و روزم وحشتناک بود حالم خیلی بد بود همین احساسات رو داشتم مریض شدم و....
تا چن ماه طول کشید تا فراموشش کردم
اما ایمان که الان همسرمه اومد خواستگاریم و یک سال پای من وایساد با این که پسره بهش گفته بود که فلانی منو دوس داره و آبروی منو پیشش برد اما مثل یک مرد پای من ولیساد و براش مهم نبود حتی یک کشیده هم خوابوند تو گوش پسره ک درمورد من چرت و پرت گفت
من فقط اولش با دوس داشتن وارد زندگیش شدم عشقی در کار نبود اما از غیرتش خوشم اومد دوسم داشت و عشق رو برام ب وجود اورد و خدا برام جبران کرد
الان وقتی به اون موقع فکر میکنم میبینم چقدر راحت خودمو تحقیر کردم بخاطر کسی که لیاقت نداشت
اون هنوزم ازدواج نکرده و هر روز دنبال ی دختره
داداش ببین وقتی ما التماس کسی میکنیم ناخود آگاه طرف مغرور میشه ی جوری که ما فکر میکنیم آدم دست نیافتنیه اینو بدون خیلی آدمای پاک تر و مهربون تر و مودب تر هست که انشاءالله پیدا میشه و تو هم ی روز ب الانت میخندی
مطمئنم یکی میاد تو زندگیت که هزار مرتبه از اون بهتر باشه
فقط لطفا به همسرت هیچوقت نگو که کسی رو این همه میخواستی
عشق بعد از ازدواج با این چیزایی ک گفتی قابل وصف نیست
بدون که دختره در حد تو نبوده
سلام تورو خدا برگرد ب زندگی، منم مثل خواهرت، تصور کردم داداشم تو یه همچین منجلابی افتاده،
خودتو نگاه کن شدی یه آدم خبیث کثیف، وقتی تو اوج بودی آدم حساب نکرد تورو، الان که همچین آدمی شدی بنظرت نگات میکنه؟.
من حق رو ب بابات دادم، تو کور شدی.
بنظرت دختری که تو اوج عشق با حرف مامانش ولت کرد اگه میرفتی تو زندگی باهاش با دخالتای مامانش تو زندگیت کنار میومدی؟
میدونم میخوای بگی من با خودش وصلت میکنم نه با خانوادش، غلطه برادرم .اون خانوادشو بخاطر تو ول نمیکنه.
فراموشش کن، عکس و ویس هاشو پاک کن، خودتو اصلاح کن ، نماز بخون و عشق خدا رو جایگزین اون عشق کن، کم کم،چشمات شفا میگیرن و بعدا میفهمی علت کوریت چی بوده،
خدا مهربونه، دستتو میگیره، فقط بفهم که شدی یه عوضی
جایگاه تو اینجا نیست، خودتو بکش بیرون
اصالت خودتون کجایی هستش
ده سال دیگه میفمین ک چ شانسی اوردین
من با یه پسره تو رابطه بودم که قرار بود یه ماه بعدش مادرش بیاد خواستگاری که یهو زنگ زد و گفت مادرم فردا میاد خونتون و مادره اومد و وضع مالی مارو نپسندید حالا وارد جرئیات نمیشم منم رابطه رو تموم کردم خیلی هم گریه کردم فرداش دوستم اومد و دوست شوهرشو بهم معرفی کرد که الان همسرم هستن واقعا خواست خدا بود که اون خواستگاری رو جلو بندازه چون در غیر اینصورت من همسرمو رد کرده بودم الان باهاش خوشبحتم و از اون آدمه متنفر
