2777
2789
عنوان

زن شهادت بده و شوهرش بیافته زندان

699 بازدید | 36 پست

شوهر دخترخاله ام با پدر و برادر زنش سر مسائل مالی بحث اینا می‌کردن که به درگیری فیزیکی چاقو و چماق کشی کشید و شوهر دخترخاله ام به برادر و پدر زنش تو درگیری اسیب زد


بعد اونا از شوهر دخترخاله ام شکایت کردن 

از اونجایی که درگیری تو خونه شوهره بوده 

دختر خاله ام میاد هم مدرک در اختیار دادگاه می‌ذاره هم شهادت میده که شوهرش برادر و پدرش را زده 

شوهر دختر خاله دوماهی میره زندان و دیگه با رضایت و این مسأل قضیه تموم میشه 


چند روز پیش بود که دختر خاله ام تعریف می‌کرد (من و این دختر خاله ام از بچگی ریز و درشت زندگی همدیگه رو می‌دونیم همیشه حرف میزنیم)


گفت شوهرم از زندان آزاد شده من سرکار بودم و خبر نداشتم چون قرار بود چند روز دیگه از اون تاریخ آزاد بشه اما اون روز یهویی آزاد شده بود (دختر خاله ام پرستاره ، شوهرش بازایه) 

رفتم خونه دیدم خونه است

سلام کردم جوابمو داد 

خیلی همه چی عادی بود .نه دعوایی نه گلایه ای نه حرفی هیچی انگار نه انگار اون اتفاق افتاده..

دختر خاله ام می‌گفت ؛ فکر کردم همه چیزو فراموش کرده و نمی‌خواد راجبش حرف بزنه و گذاشته پشت سرش 


دختر خاله ام گفت؛ منم شام مورد علاقه اش پختم 

نشستیم سر سفره شام خوردیم و تشکر کرد ازم 


دختر خاله ام گفت ؛ دیگه طاقت نیاوردم خودم سر بحث باز کردم که من در حقت نامردی کردم پشت تو رو خالی کردم و پشت خانواده ام ایستادم تو نه گلایه ای نه حرفی نه هیچی 


دختر خاله ام گفت؛ شوهرم تو چشمام نگاه کرده و گفته ؛

تو زندگیم هیچ وقت هیچ چیزی و هیچکسو اندازه تو دوست نداشتم و نازک‌تر از گل بهت نگفتم مثل دختر ۱۴ ساله نازت کشیدم مثل پیرزن ۹۰ ساله بهت احترام گذاشتم،فکر کردم اگر یک روز ترکم کنی اگر حتی بهم خیانتم کنی اگر بهم فحش بدی اگر باهام دعوا کنی 

اما هیچ وقت حاضر نیستی به من آسیب بزنی اما وقتی شهادت دادی من بیافتم زندان یعنی راضی میشی بهم آسیب بزنی..پس از این به بعد جریانی پیش بیاد یا اتفاقی بیفته منم از آسیب زدن به تو هیچ ابایی ندارم و هیچ وقت کوتاه نمیام.


دختر خاله ام می‌گفت ؛ وقتی تو چشماش نگاه میکردم این حرف‌ها رو میزد معلوم بود این حرف‌ها را از سر عصبانیت نمیگه بلکه با ذره ذره وجودش میگه معلوم بود هیچ وقت فراموش نمیکنه و هیچی دیگه مثل گذشته نمیشه 

معلوم بود از این به بعد کوچکترین اشتباهی کنم بهم آسیب میزنه یا با بددهنی یا با کتک یا بی آبرویی معلوم بود که دیگه قرار نیست من نسبت به مادر و خواهرش و خواهرزاده هاش و برادرش و برادرزاده هاش و...،اولویت باشم بلکه اونا اولیت زندگیش میشن 

منم بودم توفم نمینداختم تو صورتش ما توقع داریم اولویت شوهرمون ما باشیم با مادرش قط ارتباط کنه مادرشو میندازیم تو تنوز با حرفامون میسوزونیم توقع داریم شوهره پشت ما باشه اونم توقع داشت زنش پشتش باشه

کاربری دست دو نفر(موقت) کاربری ماهلین_۰ تعلیق شده موقتی این اکانتو گرفتم

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

تازه طرف میگ باید منتظر باشم ک اولویت نباشم!!!!

باید کاری میکرد ک خانوادش شکایت نکنن ن اینک شهادتم بده علیه همسرش

وقتی میام نی نی سایت ی صلوات شمار دستم میگیرم و با نام و یاد خدا شروع میکنم ب صلوات فرستادن😁                

ایییی خدا آدمو تو این شرایط قرار نده

ایشالله دیگه بینشون دعوایی پیش نیاد چقد سخته

خب اونم ب باباو داداشش آسیب زده بوده

نچ

دعوا سر چی بوده؟ 

عامو جونی خسمه اگ تو جوابتون طولش دادم درک کنین خیلی انرژی میخوا ک تایپ کنی خعلیاااا🤦‍♀️دعوا نکنین عیبه ینی توهر تاپیکی رفتم پاک جر بی چتونه عامو چتووونه🤨

به نظرم بهتر بود دختر خاله ت پدر و برادرش و راضی کنه که گذشت کنن و شکایت نکنن

اینطوری هم زندگیش حفظ میشد و شوهرش دلش گرم میشد هم ماجرا ختم به خیر میشد 

فقط 10 هفته و 4 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز