یکی دو تا نیست ، کی بود داییم رو بعد مدتها دیدم می گفت اون موقع که یه خونه نود متری داشتم انقدر ناهار شام مهمونی و دورهمی و بگو بخند داشتیم رفت و امد داشتیم ، جا نبود بچه ها تو راهرو و اتاق مینشستن ، یه آش بار میذاشتیم میخوردیم غش می رفتیم از خنده ، بزن برقص خوشی ، الان خونه ام ۱۷۰ متره سوت و کور ، هر کی رفته تو کنج خونه خودش ، نمیدونم چی شد سنمون هم رفت بالا اصلا نفهمیدیم
عوامل زیاده ولی خودم بیشترین عامل رو خستگی روحی جوونای هر خونه میدونم که باعث شد بزرگترا هم فرسوده بشن ، جوونا از روبرو شدن و سوال پیچ شدن ترسیدن اذیت شدن دیگه تو جمع ها نیومدن ، مهمونیا کم رنگ شد
اگه زندگی جوونا مثل قدیم رو روال بود خیلی شرایط فرق می کرد ، قدیم خیلی عادی همه چی ردیف بود ، سربازی شغل ازدواج بچه ،، هیچ کدوم معضل و آرزو نبود ، توقعات دو طرف و شرایط اقتصادی اینجوری نبود
البته که تو حال بد جوونا و نوجوونا تصمیم گیری یه مشت عقب مانده ی خفته در عصر دایناسورها هم نقش داره ، از رشته های دانشگاهی که از ارزش افتادن و سر هر کوچه خیابونی مدرک دادن و این همه جماعت موندن با مدارک و سهمیه ها و پارتی ها ، عدم تناسب دانشگاه و بازار ، تحریم و له شدن شغلهای مخالف که وابسته به روابط بودن
اعصابی که تو بازیهای اموزش پرورش از بچه ها خرد میشه هم اثر موندگار داره