داشتم با نامزدم تصویری صحبت میکردم و لباس مناسبی تنم نبود یهویی درو باز کرد اومد تو بعد دید تنم نیست چیزی سریع رفت بیرون ولی خجالت کشیدم که چه فکری میکنه با خودش
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خب تقصیر خودش بوده. این باز خوبه. منه بدبخت بچه بودم سر صبحی بدون در زدن وارد اتاق شدم ، داداش و زن داداشم رو در حین عملیات دیدم😢😢یه ماه تمام من از خجالتم نمیتونستم تو چشمشون نگاه کنم، ازشون فرار میکردم. اونوقت اونا عین خیالشونم نبود🤣🤣
خوبه داداشت سریع محلو ترک کرده بخدا یه داداش دارم از شمر هم بدتره خدا اون روز نیاره تو اون حالت ببینه تو همون اتاق چالم میکرد بعد چهل سال عمر از خدا گرفتم تازه روسریمو درمیارم جلوش 🤧🤧