بچهها من پدرم ی ادم عوضی و اشغاله ک نگم خیلی اذیتمون کرده داستانش خیلی طولانی هست
چون دائما خونه اس نمیخوام صدای غر غر کردنشو بشنوم ک دائما داره ب همه فحش میده میرفتم انباری تو این سرما درس بخونم با هزار تا حشره کش سوسکاشو تونستم بکشم الانم رفتم دیدم موش اومده
تو ی جای محروم زندگی میکنم ک کتابخانه و پانسیون نداریم
شما بگید من چیکار کنم تنها راهمم درس خوندنه و فراررررر از این خونه
دوستان ی سوال دیگه داشتم من الان تو انباری چن تا کتابو وسیله داشتم ک تازه هم خریده بودم الان اونا کثیفن باید بندازم دور ؟!