به مادرشوهرم گفتم فلانی اینجورکرده خیلی ناراحت شدم من چکاره ام وازاین حرفا بعدمادرشوهرم هرهرمیخندیدکه جاریت فکرکرده توازعمداینجورشوهرتوتحریک کردی و....منم جاریموبلاک کردم مادرشوهرم سرشب باشوهرم تماس گرفت که برادرت باخانومش اومدن شهرشماخونه اتون مه نمیان ولی شمایه تعارف بزن
اینم تاثیرات نالیدن های نی نی سایتی هاست
میدونی ازاین سوختم که مادرشوهرم خواست بهم بفهمونه که ناراحتی توبی ارزش بعدهمون برادرشوهرپنج دفعه اومده شهرمون یکبارنیومده خونمون
من از وقتی ام اس گرفتم انقدر حساسیتمو کم کردم فقط از زندگیم لذت میبرم میگم گور بابای حرف همه هرکی هرچی گفت بببن استرس و فکر و این چی گفت و چیکار کرد از زندگیت بکن بیرون
اهمیت نده دختر با شوهر ازذواج کردی نه مادرش و جاریت
تا زمانی که حرف مردم برات مهم باشه روز خوش نمیبینی
راه حلش بیخیالی یه گوش در یه گوش دروازه هست
بیا حرف منو گوش کن امتحان کن بیخیالی رو ژندگی رو به کام خودتو شوهرت تلخ نکن
از قدیم تا الان این تیکه و طعنه مادر شوهر و حسادت جاری بوده
بزار هرچی میخوان بگن هرکاری میخوان کنن
انشالله همیشه مجرد و خوشحال بمونی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز