2777
2789

گفتم میرم پارک پیاده روی

ولی خیلی به سختی می تونستم راه برم.

اولین بار تو زندگیم بود که قدم زدن عادی اینقدر برام سخت بود.

به هر سختی بود خودم را به پارک رسوندم. 

هوا خیلی  سرد بود.

حتی نمی شد روی نیمکت نشست.

چند روز بود که دیگه دستم به  آشپزی نمی رفت .

ساعت دوازده و ده دقیقه شوهرم زنگ زد گفت اونا رفتند.

صابخونه و دخترش و دامادش ، اومدن خونه را دیدن و رفتن.

حالا نمی دونم چی بشه.

اونا رفتند

ما هم چهار ماه دیگه  طبق قرارداد هستیم 

فعلا که حرفی نزدن 

چقدر سخته  

جایی زندگی کنی ، کلی ودیعه بدی، هر ماه اجاره بدی ولی باز هم احساس بی سرپناهی کنی.


بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

خب قصدش از اومدنش چی بود؟

به شوهرم گفته  می خوام ببینم می تونم خونه را به دخترم بندازم یا نه

خودش هم بنگاهی است.

شوهرم میگه چهره ی خانم کپ پدره بوده. من گفته بودم چه بسا مشتری بیاره

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792