2777
2789

 امیدوارم بتونید کمکم کنید

واقعا حالم بده

من از پدرم میترسم خیلی شدید میترسم ینی از کارایی که تا الان با خواهر برادرام کرده رو میبینم واقعا میترسم 

تاحالا هیچ وقت بهم محبت نکرده ولی همیشه سعی کردم رابطه ام رو باهاش خوب کنم ولی خودش نمیخواد انگار

از نظر مالی همیشه تامینمون کرده و به قول خودش وظایف پدرانه ام رو انجام میدم تا بعدا نیاید منت بزارید سرم

ولی امان،امان از ذره احساس یا محبت یبار یادمه خواهرم لباس جدید براش خانواده همسرش اورده بودن و من پوشیدم رفتم جلوی اینه داشتم خودمو نگاه میکردم که بابام یهو شروع کرد به دادو بیداد کردن که این دختر اخر ابروی منو میبره  جلوی درو همسایه بعض گلومو گرفته بود ۱۴ سالم بیشتر نبود یا مثلا یبار لباسم یکم کوتاه بود به مامانم گفته بهش بگو لباس بلند بپوشه گناه میشه برام من شاید باورتون نشه تا الانه که الان نتونستم این حرفشو حزم کنم اخه چطور یه مدر میتونه با دیدن دخترش تو یه لباس کوتاه یا حالا استین کوتاه ...نمیخوام حتی بگم کلمه اشو 

خلاصه که توی روابط اجتماییم به مشکل خوردم تا اتفاقی میوفته میگه از مدرسه بیرونت میکنم یا از کلاس زبان بیرونت میکنم 

با تحدید اینجور حرفاش شدم ی حیوون مطیع 

لباسای بلند بپوشم ،البته خب منم دوست دارم لباسای هم سنو سالامو میبینم ۱۷ سال بیشتر سنم نیست ....

به همه دوستام کار داره جوری شده که الان بخاطرش نمیتونم با کسی دوست باشم 

بیرون رفتن با دوستامم که شبیه قت.له حالا بماند که یه برادر از خودم بزرگتر دارم که اون هم شبیه بابام به همه چیو همه چیز گیر میده دیگه واقعا خسته شدم نه کسیو دارم بهش بگم ولی واقعا برای اینکه یه مرد بهم محبت کنه لح لح میزنم اینکه یکی بهم بگه چقد این لباس بهت میاد در کل همیشه نگاهاش منو میترسوند 

جوری شده که جدیدا حمله های عصبی بهم دست میده 

با مامامم که کلی دعوا میکنه به کنار 

حرفای خودشو فقط قبول داره هم به کنار 

به مامانم گفتم بابا رو دوست ندارم وقتی باهاش میرم بیرون اذیتم میکنه سعی داره منو یه بدبخت و ادم کثیفی ک پولای باباشو خرج میکنه نشون بده و از این قبایل حرفا واقعا حالم بد بود و نمیدونستم داداش نه ساله ام همه خزفامونو شنیده بود

امشب با داداشم کوچیکم دعوا سد چون امتحانشو خراب کرده بود بماند که نه بابام سواد داره نه مامانم و بقیه خواهر برادرامم سر خونه زندگیشونن منو داداشمم اخه واقعا نمیرسم هم درسای خودمو بخونم هم درسای اونو بگم در سطحی درساشو میگم ولی ته در اون حد واقعا احساس گناه میکنم هر دفعه امتحاناشو خراب میکنه باهاش دعوا میکنما ولی باز تا چند روز احساس گناه من میکنم امشب از حرصش که باهاش دعوام شد یهو تو خونه داد زد میره همه حرفاتو به بابا میگم همه حرفایی که گفته بودی نگو حالا بابای من چه ادم شکاک و خشکی تموم بدنم قفل شد یخ کرد

نمیدونستم چیکار کنم 

فقط میتونستم قیافه بابامو تصور کنم که تو اون اتاق نشسته بود با لحنه خیلی ملایم به داداشم گفت بگو نترس میدونم میترسونتت ولی نترس بهم بگو 

نمیدونم با چه روشی خودمو رسوندم اتاق خواب داداشمم صدا کردم‌اومد توی اتاق خودمو زدم جلوش... نمیخواستم این کارو کنم ولی واقعا تحت فشار بودم و بعد گریه کردم دیدم داره یه گوشه گریه میکنه بهش گفتم چی میخواستی بگی 

بهم گفت اره اون حرفا که از بابا متنفرمو اینا

یهو منم بهش گفتم اگه این حرفارو بهش یگی مطمئن باش بعدش منم میمیرم بعد یهو دیدم دوباره گریه میکرد

گریه هاش هنوز جلو چشمامه نمیخوام اونم مثل من بشه نمیخوام افسرده باشه نمیخوام مثل من بهش حمله عصبی دست بده بهش ولی نمیدونم چیکار کنم

بهم امشب گفت من مثل تو ادم با هوشی نیستم من خنگم 

تمام دلم ریخت من واقعا دارم دیگهتموم تلاشنو میکنم بتونم ولی جدیدا مامانم هر جی عر میزنه نثه قبلا باهاش جربحث نمیکنم اصلا مهم نیست چقدر دعوا میکنه یا چقدر توهین میکنه

خدانکه بابام بفهمه اتفاقی برام افتاده 

منو شوهر میده

جدیدا با خودم میگم حداقل شوهر کن راحت میشی 

واقعا خسته شدم حس میکنم ادم کثیفی ام 

واقعا ازینکه تو یه اتاق با بابام باشم میترسم 

تاحالا دست روم بلند نکرده ولی از نظر روانی خیلی حالم بده فقط همین 

شجاعت خودکشی کردنم ندارم چون میدونم بعدش مامانمو کسایی که دوسشون دارمو عذاب میدن جدیدا هم احساس گناه و شرم همه جا باهامه

وااای خیلی سنگین بود. خیلی متاسف‌شدم ، امیدوارم یه راهی جلوی پات بیاد یکم به آرامش برسی، به نظرم یکم کتاب بخون و موسیقی گوش بده، در واقع یه راهی برای رسیدن به آرامش پیداکن، اگه همینطور پیش بری این ناراحتی های عصبی به دردهای جسمی منجر میشه که بعدا خیلی اذیتت میکنه

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

مشکلات رو برا خودت داری زیادی بزرگ میکنی عزیزم 

فکر کردی همه باباها الان قربون صدقه دختراشون میرن 

من هیچ محبت خاصی از پدرم ندیدم

حتی موقع ازدواجم یه تخقیق درست حسابی نکرد

دوکلمه با خواستگارم مردونه حزف نزد 

منو هیچ وقت کتک نزد ولی وقتی داداشام رو میخواست بزنه منم از ترس فرار میکردم 

الان همه اینا شده خاطره شیرین برا داداشام با ختده تعریف میکنن 

این حس نفرتت طبیعی نیس والا بابای منم میگفت این لباس رو نپوش زشته نگاهم نمیکرد تا لباس مناسب بپوشم 

پیش دیگران از پدرت بد نگو 

خودتم نشین برا خودت بدی ها رو یاداوری کن مرتب 

فردا روز ازدواج کنی گیر شوهر و قامیل شوهر بیفتی پس فورا جا میزنی که عزیزم 


این مشکلاتت یوقت باعث نشه بری تو رابطه چون ضربه میخوری و حالت ازین بدتر میشه دختر خوشگل ... خودتو دوست داشته باش حتی اگه واقعا خودتو دوس نداری اداشو در بیار مثل یک پرنسس رفتار کن و به خودت ارزش بده...یه هنری یاد بگیر و پیشرفت کن ..درستم بخون و به آینده قشنگت فکر کن و واسش نقشه بکش

مشکلات رو برا خودت داری زیادی بزرگ میکنی عزیزم فکر کردی همه باباها الان قربون صدقه دختراشون میرن من ...


چون نتونستم جایی بدشو بگم اینجا اومدم 

بابا من خواهر بزرگمو بخاطر اینکه به پسره همسایه توی ۱۳ سالگی گفته بود ازت خوشم میاد توی سن ۱۴ سالگی شوهرش داد به کسی که ده ازش بزرگتره 

بزرگش نکردم فقط جدیدا حسای بدی سراقم اومده 

حس اینکه شاید واقعا لیاقتشو ندارم همش خودمو مقصر میدونم

امشب تمام بدنم میلرزید که بهش بگم میخوام برم اردو 

بحث منو شما سر محبت نیست من فقط خیلی میترسم ازش 

چون میدونم لج کنه خیلی کارا میکنه که زندگیمو تا ابد نابود کنه بعد اخر سر بیاد بگه دیدی حرف منو گوش ندادی همین شد

کلافه شدم 

جوری شده اگه بهم بگه خودتو بکش میکشم هر حرفی میزنه مطیعش شدم ولی نمیدونم چرا...چرا هنوزم بهم اعتماد نداره ...چرا هنوزم منو دوست نداره....چرا در این حد ازم متنفره

چون نتونستم جایی بدشو بگم اینجا اومدم بابا من خواهر بزرگمو بخاطر اینکه به پسره همسایه توی ۱۳ سالگی گ ...

چن سالته؟

خانوم مهندس مملکت 😎 دختر مو مشکی جذاب نی نی سایت 😅
این مشکلاتت یوقت باعث نشه بری تو رابطه چون ضربه میخوری و حالت ازین بدتر میشه دختر خوشگل ... خودتو دو ...

تموم سعیمو دارم میکنم ولی میدونی چی از همه غمناک تره؟اینه که من بخوامم نمیتونم زندگی درستی داشتم باشم حتی با ادم درستی چون الان متوجه شدم واقعا دارم یه ادم مریض میشم 

واقع حس میکنم لیاقت دوست داشته شدن رو ندارم همش احساس گناه دارم ...اگه کاری بکنم و بعد با مامانم دعوا بشه احساس گناه دارم ...هر اتفاقی بیوفته احساس عذاب وجدان تا خر خره تو وجودمه...هی همش میگم نکنه مشکل از منه 



چون نتونستم جایی بدشو بگم اینجا اومدم بابا من خواهر بزرگمو بخاطر اینکه به پسره همسایه توی ۱۳ سالگی گ ...

ادم خشک و خشنی هست 

دلیل ترس تو هم بی معنیه 

تو به زره خودت رو براش لوس کن بابایی و دوستت دارم و بوس و کادو و...

هر پدری یه خط قرمز هایی داره باید پدرت رو با این شرایط قبول کنی عزیزم 

اگر دوستت نداشت هر روز بدنت سیاه و‌کبود بود 

ادم بی محبتی هست ولی پدر سنگدلی نیس 

بلخشید من تاحالا تو نی نی سایت تاپیک نذاشته بودم یه جاهایو چون دستام میلرزید و تند تند تایپ میکردم اشتباه تایپی بوده الان که خوندم

 من حتی توی این تاپیکم نتونستم درست احساستمو بگم بلکه یکم ازش کم بشه بازم ببخشید

ادم خشک و خشنی هست دلیل ترس تو هم بی معنیه تو به زره خودت رو براش لوس کن بابایی و دوستت دارم و بوس و ...

یه مدت انجام دادم ولی بهم یه حرفی زد اینکه توهم شبیه داییاتی معلوم نیست دنبال چی ایی دیگه ازون موقع من تو اتاقمم و اون یجای دیگه حتی برای غذا خودنم سعی میکنم قبل اینکه بیاد خونه شکممو سیر کنم 

همش میگه براتون زندگی شاهانه درست کردم

زندگیمون بد نیست نمیخوام ناشکری کنم غذا داریم نون گرم داریم ولی زندگی متوسط 

پیش مامانم میشنم از بابام میگه 

پیش بابام میشینم از مامانم میگه دیگه دارم کلافه میشم

نمیدونم چرا بحث به اینجا رسید من دلیل اینکه اومدم تو این سایت بخاطر برادرم بود 

میشه بهم بگید براش چی بخرم یا چیکار کنم براش؟ حس میکنم امشب حیلی اذیتش کردم 

اشکال از بزرگتراس که مشکلاتشون رو به شما منتقل میکنن 

به نظرم برو‌مشاوره عزیزم 

باید یاد بگیری بزنی به بیخیالی 

تو هم مثل دایی هاتی معلوم نیس چی میخوایی باعث شده اینجور بهم بریزی 

بابای منم خیلی اذیتم میکرد ولی الان چند ساله حسرت اینو دارم یه بار دیگه صورتش رو ببینم اذیت هاش هنوز تو ذهنمه ولی حتی دلم نمیخواد یاداوری کنم 



ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز