بعد چندماه اومد.خیلی آروم و رسمی ولی گرمیم.یه گل طبیعی قشنگ هم کادو آورده بود.رفتنی یهو دم در گفت آرزو من بابت رفتارای مامان ناراحتم و ازت عذر میخوام شاید اون ندونه اما من میدونم تو با بقیه زن برادرا فرق داری...هضمش برام سخت بود.هنگ کردم.اولین بار بود یه همچین چیزی میشنیدم.من با جاریا رابطه خوبی دارم .اما خواهرشوهرمو یه جور دیگه دوست دارم و حالتمون رسمی هست.این حرفش باعث شد بفهمم علاقه من بهش یک طرفه نیست.بعدم یهویب گونمو بوسید و رفت و من همونطور خشکم زده بود.خواستم بگم همه خواهرشوهر و عروسا بد نیستن.