همجا اسمون یه رنگه بخدا،منم البته افسردگی دارم پیش مشاور میرم،سعی میکنم خودموحالمو خوب کنم،بچم 6ماهه سقط شد،خیانت دیدم ،تو غربتم،هیچ عشق وعلاقه ای بهم نداریم،پشتوانه ندارم براجدایی مجبورم بسوزم وبمونم،هرکی حالش یجوری بده،خودت باید باهمین داشتهات حالتو خوب کنی
فکر میکنم همونموقع که مادرم خسته شد و از پیش ما رفت
منم مردم..کاش زنده بود تا یه دلیل برای جنگیدن داشتم..
الان مادر دوتا بچه هستی بالغ هستی از مرگ مادرت افسرده شدی چون بهش نیاز داشتی به بچه هات فکر نمیکنی که اونا هم بهت احتیاج دارن
سعی کن فقط بدی های شوهرت نبینی خوبی هاشم ببین حتما پدر خوبی واسه بچه هاتم هست
چرا فکر میکنی فقط بادرس خوندن ادم پیشرفت میکنه ،الان عروس عموی من سیکل داره بهترین ارایشگره شهره درامدش با تاجر برابری میکنه،یا دوستم دیپلمه خیاط حرفه ای وکارگاه زده ماشین شاسی زیر پاشه،روستا بهترین موقعیت رابرابچهات دارهیه حرفه یاد بگیرن سریع میتونن خودشونا بکشن بالا،شهر خیلی سخته رقابت زیاده
بیا بغلم کنم عزیزم دل منم خیلی شکسته خانواده شوهر مث کنه چسبیدن به شوهرم خودمم از بس آزار دادن قسم خوردم دیگه تو صورتشون نگاه نکنم یه روز میگفتن زشتی یه روز میگفتن چشات ریزه یه روز میگفتن با.سن نداری یه روز میگفتن جوش زدی و...
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
6 ثانیه پیش
7 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز