بله دقیقا مثله شما
شوهره منم عاشقمه خیلی خیلی ولی اون بمن تهمت زد منم رفتم قهر و طلاق خونه بابا اونم آقا گریه وزاری غلط کردم فلان که برگرد منم محکم وایستادم رو حرفم که نمیخامت واقعا نمی‌خواستم ادامه بدم ولی خوب قسمتونم جدایی نبود عاشقش بودم هستم کسی نمیتونم جاش ببینم عشق اول آخرم هست ولی خب بحث آبروم بود خیلی کار زشتی بامن کرد
آشتی کردیم تا پای طلاق رفتیم ولی جدا نه
الانم سر خونه زندگیمم ،کسی دوست داشته باشی جدا شی واقعا عذاب آوره هر لحظه حرفاش شوخیاش حرکاتش از ذهنت دور نمیشه لعنتی ..به همه میگفتم نمیخامش ولی کسی راجبش بد میگفت قلبم در می‌گرفت گریم می‌گرفت اصلا طاقت بد گویش نداشتم
کاش سر عقل بیاد شوهرت منو محمدم قصدمون ازدواج بود ب خانوادش معرفیم کرده بود اما همه چی تموم شد بخاطر مریضیش قرصای خیلی قوی مصرف میکرد اخریا خیبی بی حوصله و بی اعصاب شده بود همش فحشم میداد اخرم رفت با دوست دختر سابقش ولی چن شبه همش خواب بد میبینم تو خواب خیلی ناراحته
سر عقل اومده من الان دارم پادشاهی میکنم خیلی خووووووب شده یعنی عالیییی ..انشالله توام از محمدت با خبر بشی پشیمونیش ببینی
خدا نکنه عزیزم منم ازین دعا کردم میگفتم صبح بیدار نشم ولی باز لعنتی صبح میشد با تموم غصه های عالم الان خداشکر به اون روزها فکر میکنم با خودم میگم من از غصه دق نمکنم شاید ذوق مرگ شم ولی سگ جون تر ازین هام ..فقط بخنددددد اطرافیان من میخندون میگفتن میگذره ولی تو بخندددد شوخی های و جوک +۱۸بامن میکردن تا ازون حال بیام بیرون واقعا مدیونشونم که نذاشتم زیاد ناراحت شم ..
چند وقته با هم بودین؟
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز