یکبار خیلی بد مریض شدم خیلی بد بود
با ماشین بودیم حالم خیلی بد بود یهو .... اوردم واقعا نگرانیو تو چشماش دیدم اینکه حالش خیلی بد بود من مریض بودم منم خجالت میکشیدم چه کاری کردم هی میگفتم معذرت میخوام میگفت قربونت برم دست خودت که نبوده واقعا خیلی حالش بد بود منو مریض دیده بود...
کافیه یه عطسه بکنم انگار ترس تو وجودش مونده دیووونه میشه هی میگع بریم دکتر چیزیت نشه ها...
من فهمیدم هر شرایطی هم داشته باشم چه زیبا یا شلخته یا هرچی کنارش حس بدی ندارم چون اون به من نشون داد تو هر لحظه یا شرایطی باشیم دوسم داره