یه پسره روز عروسی اشتباهی تصادف میکنه با داماد و اون رو میکشه. پدرش میاد گردن میگیره و سعی میکنه با پول شاهدا رو بخره.
وکیل عروس دوست صمیمی اش بوده و وقتی خانواده مقتول رضایت میدن عروسه فکرمیکنه دوستش هم پول گرفته و ازش کینه به دل میگیره
بعد وکیل قاتل عاشق وکیل عروسه میشه و باهم ازدواج میکنن
عروسه هم برای انتقام گرفتن میاد خودشو بهشون نزدیک میکنه و کم کم شوهر دوستش عاشقش میشه به زنش خیانت میکنه
نه ملکا و نه کتایون تقصیری نداشتند..مقصر حاج صنعان و محسن بودند که اون تصمیم را گرفتند و انجام دادن.داستان روال منطقی نداشت.طبیعتا اونجا که دوست آرش تو قبرستان داشت ماجرا رو برای کتایون تعریف میکرد، کتایون باید متوجه میشد که محسن اونا رو خریده و تقصیر اونطرف هست.نه ملکا! تازه چطور ملکا که وکیل خوبی بود پی کار نرفت تا ته و توی ماجرا رو دربیاره که چرا شاهدا دیگه شهادت ندادن! بعدا آخه چرا وقتی اینقدر منطقی و عاقل بود با مردی ازدواج کرد که میدونست کلک هست و اصلا تناسبی با روحیات و اخلاقیات پش نداره!! با وکیل طرف مقابل دوستت که می ونی کلک زدن!!! حالا اینا هیچی، کتایون که برگشت انگار هیچی به هیچی..همه با روی باز از هم استقبال...تو عروسی ملکا جالبه حاج صنعان و پسرش هم بودن..ملکا یکبارم نباید قبلش تعجب کنه اینا چه نسبتی دارن! چطور آخه یه داستان اینقدر میتونه مسیر غیرمنطقی داشته باشه..ولی من طرفدار کتایون و ملکا هستم.
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز