من تازه عروسم ۲ ساله نامزدم ی ساله عروسی
دیروز سر ی چیزی بحثمون شد و خونمون طبقه بالای خونه مادر شوهرمه
تا صدامونو شنید اومد بالا شوهرم جلو مامانش هر چی از دهنش در میومد میگف جن*ده و...
منم میگفتم خودتی جلو مامانش گفتم شبیه باباتی ولی عمه من مث شما نیسم بسوزم و بسازم(عمم مادر شوهرمه)
عمم میگف وقتی شوهرت فحش میده تو ساکت باش چیزی نگو
گفتم الان زمون قدیم نیس دختر تو سرخور باشه
وقتی ب بابای من فحش میده باید خودشم فحش بشنوه
بعد کلی ظرف و ظروف شکسته بودیم عمم جمعشون کرد
گف باید ساکت باشین یکیتون
گفتم اگه پسرا عصبی باشه من از اون عصبی ترم
اون ۳۰ سالشه من ۱۸
وقتی بلد نیس چجوری حرف بزنه از من ۱۸ ساله چه انتظاری داره
دیشب کلا داد و بیداد میکردم
نامزدی هم همین بود گفتم جدا بشیم گف نه بچه ای بزرگ بشی خوب میشی
ولی من میدونستم ما تفاهم نداریم تا تلاش میکنم دوسش داشته باشم گند میزنه ب همه چی
بعد خواست زنگ بزنه ب بابام گفتم نزن
ولی عمم زنگ زده بهش😐
بابامم گف اگه میخای جدا بشی جدا شو من کاری ندارم ولی بعدش با ی پیرمرد ازدواج میکنی این خرفش خیلی برام بد بود
مامانمم فوت کرده
ی دلیل برا زندگی کردن ندارم دلم میخواد خودکشی کنم😭😭