دوستپسرم هم بهم میگفت تو ترسویی
اخه همش خاجوادم بهم زور میگن منم میگم چشم
ینی طوریه ک زنداداشم بهم امرو نهی میکنه ک اینجا برو اونجا نرو مثلا چند بار ب داداشم گفته اره ب خاهرت بگو دانشگا نره امروز داداشمم گفته منم نرفتم واقعا
یا مثلا چندبار موقعیت داشتم هاا ولی نتونسم بپیچونم برم پیش دوستپسرم
پسره ام گفت اره تو وقتی با پسر دوست شدی باید ترست رو کمتر کنی اینا کلا همه بم میگن بی عرضه ای و میزنن تو سرم
چیکار کنم همش میترسم محدودتر شم یا گوشیم رو بگیرن
۲۴ سالمه بچه ها
مثلا ب خاهرم میگم میخام ازدواج کنم میگ سنت کمه ینی چی اخه
همش میگن برو با بچه ها بازی کن سرگرمشون کن
تروخدا ی راهی بگین
اصلا نمیتونم ب اون چیزی ک میخام برسم