پسرم از خونه مادرشوهرم برگشته میگه اونجا برام کیک آوردن گفتن مال روز مادره بخور دختراش از این عرضه ها ندارن حتما شوهر من براش گرفته دیشب شام خونه مادرش بود منم خونه مادرم بودم آخر شب اومد دنبالم بهش گفتم چه خبر گفت هیچی سلامتی حالا فهمیدم رفته واسه مادر عفریتش جشن گرفته خدا میدونه چی کادو بهش داده اونوقت به من یه تبریک زبونی گفت اونم خودم با تیکه بهش انداختم یه ریالم خرج من نمیکنه اونوقت برای مادرش و خانوادش خروار خروار پول میریزه تازه طلبکارم هست که به مادر تحفش زنگ نزدم تبریک بگم
ی چیز میگم ناراحت نشو منم مثل تو زنم عروسم ولی اینو بدون من باید شوهرمو درک کنم میدونم وضع مالیش چطوره نباید مادرشوهرم بدون که پسرش کم آورده ۵۰۰پول ویک جعبه شیرینی ۳۰۰پولش شد جمعا ۸۰۰شد نه نهاررفتیم نه شام رفتیم دوساعت نشستیم کادوشو بهش دادیم اومدیم مادرش انتظار داره سالی یکباراتفاق میوفته ولی به من ی شاخه گل سرخ دادهمین باید ناراحت بشم نه همیشه اینو بدون دعای مادر ی چیز دیگس فکرنکن میخوام از مادرشوهرم طرفداری بکنم نه خودمم خیلی زخم خوردم ولی به خاطرشوهرم احترامشو میذارم اگه من به مادرش بی احترامی منم دقیقا اونم به مادرمن بی احترامی میکنه خب چه لزومی داره هرکی جدابره خونه ی مادرش چراشما رفتی خونهی مادرت اونم جدارفته خب همین کارهارو میکنید باعث اختلاف وبی احترامی بین خانواده هامیشه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
به خاطر بچم واینکه پدرم نمیزاره طلاق بگیرم شوهرم موقعیت اجتماعی خوبی داره پدرمم میگه دیگه چی میخوای ...
اخه به چه قیمتی وقتی هیچ عشق و محبتی بینتون نیست
چقدر دلمگرفت
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
من تو زندگی مشترکم مشکل زیاد دارم مادرش از اختلاف من و پسرش سو استفاده میکنه به نفع خودش
خب چرا گذاشتی مادرشوهرت از مشکلاتت باخبربشه همیشه سعی کن جلوی خانوادش به هم احترام بذارید شوهرتو با آقا صدابزن ی جوررفتارکن از تو که عروسشونی ادب یادبگیرن
من عادت کردم دیگه اولاش برام سخت بود ولی کلا طلاق عاطفی گرفتم و سرگرم کارم هستم
الان یعنی از لحاظ روحی واقعا هیچ مشکلی نداری؟ خیلی سخته
خدا بهت کمک کنه عزیزم
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
بعد اولین رابطمون عذاب وجدان داشت و مثل اینکه پشیمون بود بهم دست زده بغض کرد و چشماش خیس بود ازش پرس ...
ببخشید ولی واقعا از شوهرت خیلی بدم اومد
یه همچین آدمی رو نمیدونم خدا ازش میگذره
حالا هرچقدر هم میخواد گناه خودش رو بندازه گردن دیگران
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت