2777
2789
عنوان

جاری بدجنسم که بیوه شد

| مشاهده متن کامل بحث + 305021 بازدید | 584 پست

شوهر من زبون نداشت ولی شوهر اون یاغی بود کافی بود یه دروغ بهش بگه روزگار منو سیاه میکردن

دیگه افسردگی گرفتم به خاطر شوهرم به خاطر این فشارا

یه بچه به دنیا اورد عکس بچه‌اش تو کل در و دیوار خونه مادرشوهرم و گوشی‌هاشون بود و دیگه حس کردم اضافی هستم و گفتم خدایا اینو من لقمه گرفتم عجب غلطی کردم کاش زمان برمی‌گشت به عقب 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خیلی منو اذیت می‌کرد خیلیهر روز برادرشوهرمو یاد میداد و مینداخت به جون منخیلی تنها شده بودم و هر روز ...

چرا باید برادر شوهر بیاد بیفته به جون تو ؟مگه چقدر باهاش ارتباط داری 

شوهرت نیست که 

فقط 1 هفته و 3 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

🟠🟡🔴📢کامنت من ، نظر من برای استارتره ،باهام مخالفی ریپلای نکن چون اینجا کسیو ندیدم با حرفای یکی دیگه متحول شده باشه   📢🟠🟡🔵

شوهر من زبون نداشت ولی شوهر اون یاغی بود کافی بود یه دروغ بهش بگه روزگار منو سیاه میکردندیگه افسردگی ...

اینجاست که میگن مرد بی زبون خوب نیست

کاربر قدیمی. [ هارمونی ] دستهايم را در باغچه مي كارم سبز خواهم شد كوچه اي هست كه در آنجاپسراني كه به من عاشق بودند، هنوزبا همان موهاي درهم و گردن هاي باريك و پاهاي لاغربه تبسم هاي معصوم دختركي مي انديشند كه يك شب او راباد با خود برد   من پري كوچك غمگيني را مي شناسم كه در اعماق اقيانوسي مسكن دارد دلش را در يك ني لبك چوبين  مي نوازد، آرام، آرام.    پري كوچك غمگيني كه شب از يك بوسه میمیرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد

مهمون میومد مثلا میخواست پذیرایی کنه جلو همه بشقاب میذاشت منو رد می‌کرد 

انقد بیشعور بود که تمام زندگیم رو ریخته بود بهم

اصلا خجالت نمی کشید جلوی بقیه علنا بی احترامی می‌کرد 

مهمون میومد مثلا میخواست پذیرایی کنه جلو همه بشقاب میذاشت منو رد می‌کرد انقد بیشعور بود که تمام زندگ ...

یجایی میگفت آدمهایی که با خودشون تو کلنجارن خودشون و دوست ندارن بی دلیل با کسی سرلج میوفتن چون اینطوری خلا درونشون رو میتونن انگار پر کنن

با عقده ای بازی

کاربر قدیمی. [ هارمونی ] دستهايم را در باغچه مي كارم سبز خواهم شد كوچه اي هست كه در آنجاپسراني كه به من عاشق بودند، هنوزبا همان موهاي درهم و گردن هاي باريك و پاهاي لاغربه تبسم هاي معصوم دختركي مي انديشند كه يك شب او راباد با خود برد   من پري كوچك غمگيني را مي شناسم كه در اعماق اقيانوسي مسكن دارد دلش را در يك ني لبك چوبين  مي نوازد، آرام، آرام.    پري كوچك غمگيني كه شب از يك بوسه میمیرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد

هیچی مثل اون دختره تو اینستا نوشتممیگفت تا اینو اینو اینو نداری مسافرت نرو و نخواهد رو

عزیزم شوخی کردما ناراحت نشی

ولی من هروقت بریدم وخسته شدم وفکرکردم ک دیگه نمیتونم ادامه بدم،همین ی جمله اش منو نگه داشت تو در پناه خدایی و خدا هرگز دیر نمیکند.....
چرا باید برادر شوهر بیاد بیفته به جون تو ؟مگه چقدر باهاش ارتباط داری شوهرت نیست که

ما خیلی باهم بودیم خونه‌ها کنار هم

اول با شوهرم دعوا می‌کرد که زنتو جمع کن بهش بگو چرا به زن من بی محلی می کنه چرا انقد خرج می کنه و هزاران دروغ دیگه

اصلا برادرشوهری که کلی با من خوب بود شده بود دشمن من، اصلا منو میدید انگار خار بودم تو چشمش

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز