2777
2789
عنوان

تو این اوضاع تنهایی یا ازدواج

| مشاهده متن کامل بحث + 655 بازدید | 56 پست

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

من آدم هایی رو می شناسم که سریع بعد از خیانت یا فوت همسرشون دوباره ازدواج کردن عین خیالشون هم نبوده و تیست، اینا ازدواج کنن موردی نداره ولی کسی که از دست دادن و رها شدن واسش سخت و وحشتناک باشه بهتره مجرد بمونه چون از پا درمیاد...

من نظرم ازدواجه

چون خیلی ساله تنها زندگی میکنم ب نظرم ازدواج بهتره

درسته ازدواج مثل هندونه دربسته س اما هر هندونه ای یه به شرط چاقو هم داره

دختر و پسر چند ماه اشنا باشن ک همدیگه رو بیشتر بشناسن. تحقیق کنن راجع به خانواده و اصل و نصب ک مهمه‌ . و اینکه حتما باید به خدا توکل کرد و از خودش خاست که یه بخت خوب قسمت ادم کنه وگرنه واقعا ازدواج سخت شده

با اینکه 33سالمه و تنهام میگم به م تنهایی اما به شرطی که شرایط تنهایی زندگی کردن داشته باشی ن اینکه تو خونه پدر و هزار جور حرف و حدیث بشنوی و دق مرگ بشی تو تنهایی خودت

قرار نیست از الان آیه یاس بخونی،، بهترین نظر همونیه  که گفتی نگید،،، اگر اون شرایط بد خدای نکرده پیش اومد هم در زمان خودش در موردش تصمیم میگیری، زندگی همینه، تنهایی هم حد داره و تحمل آدم تموم میشه

من اگه برگردم عقب حتما تنهایی رو ترجیح میدم

با دو تا بچه که جونم به جونشون بنده با ۲۳سال زندگی ته خطم

حق طلاق دارم حق حضانت...خونه به اسممه 

همسر بی لیاقتی سالها درگیر رابطه عاطفی مجردیش بود و من بعدها فهمیدم

داستان داره

همسرم خودش به این نتیجه رسیده بود که هرزه س ولی بعد ازدواج  و متاهلی و بچه دارشدن هم یار غار هم بودن...

به قول مشاور تیکه هم بودن حیفه من که عمرم هدر شد...


من یه عمر مجرد میموندم و و خودمو دوست داشتم و با یکی که واقعا یه مدت در ارتباط سالم  و شناخت داشته باشم و بفهمم برام مثل یه دوست و رفیقه ازدواج میکردم...همه خاین نیستن...تعهد ذات سالم میخاد...


من همیشه فکر میکردم رابطه م با همسرم مثل دو تا رفیق میشه اما نشد که بشه...

الان خسته و افسرده از راه اشتباهی که رفته...ولی منم رهاش کردم و به خاطر بچه هام تف سربالا رو تحمل میکنم...


لعنت به همه زنا و مردای خاین...



بستگی به شرایط زندگی فرد داره

من انتخابم ازدواجه

 در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

قرار نیست از الان آیه یاس بخونی،، بهترین نظر همونیه که گفتی نگید،،، اگر اون شرایط بد خدای نکرده پیش ...

دقیقا حرفتون درسته...

دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

هاهاهاهاها

زیو | 6 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز