یادم میاد دوران دبیرستان ، همه دخترا روی من کراش میزدن وای که متنفر بودم ازشون
تعریف نباشه خیلی خوشگلم هستم و اخلاقم خیلی خوب بود. .
ولی دوست نداشتم با بچههای مدرسه و هم کلاسی هام زیاد صحبت کنم . درونگرام
۵،۶ نفر روم کراش زده بودن حتی بعضی هاشون که بی محلی میکردم گریه میکردن🤢
از اونجایی که همش گوشه حیاط کتاب و رمان میخوندم ، دو سه نفر شون برام کتاب خریده بودن😶
ولی من اصلا قبول نکردم کادو هاشونو و همش فراری بودم ازشون و یادم میاد پشت باغچه مدرسه که اصلا دید نداشت میرفتم مینشستم چون تو کلاس هم میومدن و دست بردار نبودن
چه دوران چندش و مسخره ای بود الان یادم افتاد تهوع گرفتم 😩