میگه الان که داریم تو یه شغلی پیشرفت میکنیم چرا بریم پولشم داریم که بمونیم و میگه اسم مهاجرتم نیار دیگه یهو مودی شد تغییر کرد اول میخواستیم بریم بخدا همین که کارامون رو روال قانونی پیشرفت و میخوایم بریم میگه نه مغازه داره و کارگاه ترشی سازی داریم میگه پول مهاجرتمون رو بدیم تو که خیاطی دوست داری کارگاه خیاطی هم برای تو چند نفر خیاطو بگیر تولیدی کوچیکی به اسم و جواز کسب خودت راه بنداز اینجوری هم کارتو که معلمی از دست نمیدی هم بجاش خودتم تولیدی داری و میتونی فرم مدرسه و لباس زنونه بدوزی کم کم مزون لباس عروس باز میکنی و شغلت گسترش پیدا میکنه حتی ممکن برند خودتم داشته باشی
من فقط میدونم مردا فقط حرف مفت میزنن و وعده وعید میدن
من شوهرمو میشنایم قولش قوله بخدا اون دفعه من گفتم خونمون خوب نیست نمیخوام شهرک دانشگاه باشم الان دو هفته هست دنبال خونس سمت غرب یا مرکز تهران باشه ده دوازده تا دیدیم نپسندیدم
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
چرا خیلی بدم میاد و با طرف دعوا میکنم در حد گیس و گیس کشی چون شوهرم تالا چیزی واسم کم نذاشته شاید دعوا زیاد داشتیم ولی گوشت همو بخوریم استخون همو دور نمیندازیم
مهاجرت فقط برای کارخونه دار خوبه کسی که چندین میلیارد خشک خشک 100 میلیارد داره خوبه کسی که بورسیه تحصیلی میگیره میره برای بقیه سخته...چون این آدما اونجا راحت زندگی میکنن فقط مشکل زبان دارن که زود حل میشه
خیاطی انجام نمیدم الان ولی واسه خودم میدوزم همکارام تا دلت بخواد میگن حرص الکی میخوری اخرش مرگه و جونی پیر میشی میدونیو من اوایل ناراحت میشدم ولی میگم ده سال کار کنم خودمو جم و جور کنم بعدش دیگه قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود ادم تا جونه باید کار کنه تا سی و پنج سالگی دیگه باید حداقل کم کمش ده میلیارد داشته باشه منو و همسرم هدفمون طلافروشی یا ماشین سنگین خریدنه
جدی خب خواهرم بورسیه تحصیلی گرفته رفته براش خوبه یعنی
من نمیدونم اما مخارج اونجا زیاده عروس همسایمون بورسیه بود توی جمهوری چک اما برگشت فکر کنم بخاطر شوهرش بود چون به قول همسایمون خوب بود براش خود داییم سرمایه داشت رفت روسیه با همه ی اینا تو خونه ی 12 متری میشینه میگه بزرگترین خونه اونجا 12 متره حالا نمیدونم واقعا
من که همین معلمی برام خیلی سخت شدهمعلومه دانش بالایی داری که معاجرتتم قبول شدهدانش زیاد اعتماد به نف ...
گفتگو داریم معمولا پنج دیقه اول زنگ وسط درس های اسون مثل هنر و هدیه اسمانی داستان تعریف میکنم و سعی میکنم وسط داستانه از طنز استفاده کنم یا گهگاهی از عمد روی تابلو یه کلمه ساده مثل مثلا ثریا رو صریا مینویسم که خودشون اصلاح و کلی خوش میگذره ولی در حدی که شان خودمو حفظ کنم مثلا ثریا رو که اشتباه نوشتم میگم عه ماژیکمون املاش چقدر داغونه