من و همسرم چند سال با هم دوست بودیم بهم علاقه مند شدیم و تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم . پدرش کارخونه داره . اون زمان ۱۱۰ تا سکه مهریه عرف جامعه بود و اینا وضع مالیشون خیلی خوب بود. با همسرم ۱۱۰ تا رو توافق کردیم . بعد تو محضر گفت بابام قبول نمیکنه میگه ۱۴ تا . اون موقع ها ازدواجای دختر پسرای بی بضاعت و نشون میدادن که ۱۴ مهریه بود و من متنفر بودم . خلاصه تو محضر با لباس عروس با دل خون قبول کردم .اینم بگم خودم گفتم یه مراسم خانوادگی عروسی آنچنانی نمیخوام. خلاصه اینا با این ثروتشون داغ بدی رو دل من گذاشتن . من احمقم چون یکه خورده بودمو تجربه ای نداشتم هیچ حق و حقوقی ازشون نگرفتم . اون موقع پدرم یه ال ۹۰ با ۱۱۰ تا ربع سکه کنار گذاشته بود برای جهاز من . حتی آینه و شمعدون و قرآن که تو عقد نامه ذکر میشه اینا برام نخریدن . اگه پول نداشتن دلم نمیسوخت ولی همیشه حس میکنم بد جوری ازم سو استفاده کردن حتی الان شوهرم بدون اجازه اونا یه مسافرت منو نمیبره ولی خودش دائم با همکاراش سفرای خارجی میره دو هفته دو هفته . خلاصه اینکه با مرد مستقل ازدواج کنید. ببخشید طولانی شد