کیا تو خانواده ضعیف بزرگ شدن

عشق و عاشقی بود

اون هم سختی کشیده که حالا قدر می‌دونه

زندگی بالا و پایین داره...

اونا بعدش رفتن خواستکاری یه دختری پدرشون در اورد یه کاری باهاشون کرد نصف خونه رو زدن به نامش  جرأت ندارن حرفی بزنن 

یه دختر بیسواد ،ولی خداییش دستش درد نکنه 🤣🤣

آره،اجباری بود بخدا ولی یه کاربری اینجا میگفت معلما و مدیرا هیچ نمیخاستن،واسه ما که فشار میاوردن واسه کاردستی ،روز معلم،تازه یادمه کاردستی مدیر میگفت فقط تخم‌مرغ رنگ کنید بیارید واسه معلم ما هم خودمون از گشنگی خاک میخوردیم ولی از خونه ی همسایه یه تخم‌مرغ گرفتم رنگش زدم بردم براش بقیه بچها هم واقعا فقیر بودن ولی تهیه کردن بردیم برش زنگ آخر کارتن شد پر تخمرغ برداشت برد خونش

💔💔💔💔💔

اوف جگرموآتیش زدین شماها. وقتی اینارومیخونم میترسم بخاطرناشکری هایی که میکردم.اون این همه رفاه ونعمت به من دادومن حتی نمازهم بسختی میخوندم ومیخونم

ابراز پشیمانی هم کردن؟؟؟؟

الان خواهرت وضعش بهتره یا دختربیسواد؟

انشالله خدا پدرت رو بیامرزه و قطعا بدون خدا براتون جبران می‌کنه 

قلبم...😥

الان باباات یاد کاراش میفته خجالت نمیکشه

کاش هیچ ادم فقیری بچه دار نشه ..

مهمون میومد خونه لباس نداشتم چادر مامانمو میپوشیدم خودمم سن و سالی ندارم ۱۸ سالمه فک کن سه سال پیش 

یا لباسام پاره بود خجالت میکشیدم 

همیشه یه دست لباس داشتم همیشه چون سالی ی بار شایدم دو سال یه بار یه دست مانتو شلوار میگرفتم تا بیام مانتوی بعدی رو بگیرم کهنه میشد دیگه نمیشد بپوشم .

همین دو سه ماه پیش رفتم عروسی. دخترعموم و دختر عمم و همشون لباسای شیک و خوشگل پوشیده بودن 

همه سن و سالام بودن دوستام بودن منم دوساعت قبل عروسی دنبال لباس بودم اخرش لباس عممو پوشیدم از خجالت نمیتونستم تکون بخورم فک کن وسط عروسی رفتم رو لباسم مانتو پوشیدم 

۳ ماه بود میخواستم ی شوینده بگیرم نمیتونستم 

۱۰ سال بود مامانم گوشی نداشت از یه گوشی مشترک استفاده می‌کردم 

تو این سرمای زمستون مامانم یدونه پالتو نداره بپوشه با مانتو میره بیرون 

همیشه جلوی فامیل کم آوردم خجالت کشیدم

پدرتون نداره یا خسبس؟

مادرمنم این عادتو داشت 

البته نه به عنوان میکروبکشی 

به عنوان اینکه مادرش یا خواهرش یا مادرشوهرش اومدن خونمون دعا ریختن رو مثلا لحافت ها یا فرش یا هرچیزی که اتیشش میزد حتی حاصر نبود اون چیز رو به بقیخ ببخشه چون میگفت ممکنه اونام برام دعا درست کنن 

من خیلی تحقیق کردم و فهمیدم پارانوئیده بیماریش

نه خیلی دست و دل بازه ولی نداره

الانم میکنه.

رفته یخچال قفلدار خریده که کسی تو رب یا روغن یا هرچیز دیگه ای نشاشه یا دعا نریزه

حتی مادر خودشم خونش میاد مواظبشه دعا نریزه تو وسایلاش

پارانویید داره دکترم نمیاد بریم

وااای 💔💔 امیدوارم شرایط طوری بچرخه که حتی جرئت گفتنشم نداشته باشه 

میفروخت دیگه نمیخرید 

ما سالها تلوزیون نداشتیم 

یا مثلا همه ظرفارو میریخت بیرون یا اتیش میزد لحاف تشکارو ما رو زمین میخوابیدیم 

یه بالشت میخرید برای دونفر 

پدرمو اتقد زجر داد رفت شهر دیگه کار میکنه پول میفرسته واسشون

منم که ازدواج کردم رفتم 

سالها خونش نمیرم وقتی هم میرم همیشه دعوا.تهمت میزنه که تو حسادت منو میکنی تو فلانی

تاپیکای قبلم هست بلاهاش.

من تابحال اینجور چیزی ندیدم