منم دقیقا با بابام زندگی میکردم و هر روز غذا مفصل درست میکردم
روزی ۷،۸ ساعت بیشتر نمیرسیدم بخونم
نمیدونم بهش فکر کردم اخه درسام خوبه خودمم احساس میکنم امسال خیلی کم کاری دارم میکنم
حالا این چن ماه مونده میخونم هرطوری نشد سال دیگه
ولی از اینکه همه بچه های فامیل قبول بشن یا دوستام من پشت بمونم خیلی حس بدیه
چون قشنگ اینا منو مقایسه میکنن
اصلا روزی که مدرسه میری ۶ ساعت بیشتر نمیشه خوند
یه روزایی که درس مهم نداری نرو
منم سال اول شرایط خونه خوب نبود(مامان بابام جدا شده بودن من با مامانم بودم بعد خونه ای که زندگی میکرد رو مخم بود)
سال دوم رفتم پیش بابام فقط مسئولیت غذا باهام بود
هر از چندگاهی هم جارو و ظرف
اما ظرفا رو بابام میشست تمیز کاری هم میگفتیم یکی بیاد
سخت گیری مدرسه رو ول کن
منم مدرسمون خیللللیییی سخت گیر بود،یعنی یه روز نمیرفتی جد و ابادت میاوردن جلو چشمت
اما کنکور و استیبل کردن شرایط خونه مهم تره
حواستم باید به نهایی باشه
اما روزی که مثلا نگارش و سلامت و مدرست داری نرو
سلامت با اینکه تو امتحان مهمه ولی درس سختی نیست که نتونی خودت بخونی
کلاس کنکور میری؟
من اشپزیم عالی بود😂چون از ۱۰ سالگی دیگه مامانم مسئولیت غذا رو سپرد به من
شانس همون سال بابام دستشو جراحی کرد دیگه نمیتونست ظرف بشوره😂منم توی پارت های بین درسام کم کم میشستم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز