یه دوست قدیمی دارم که از زمان مدرسه با هم دوست بودیم از کلاس اول هم کلاس بودیم خیلی دختر خوبی بود و الان سالها میگذره
ما هر دو تامون با هم نامزد شدیم من افتادم یه شهر دیگه ولی اون شهر خودمون بود.... هر چند وقت یه بار با هم تماس میگرفتیم و حرف میزدیم و فهمیدم که به خاطر خانواده هاشون از نامزدش توافقی جدا شده (۲ سال نامزد بودن) خلاصه دو سه سال بعد دوباره ازدواج میکنه و..... الان سالها میگذره و اون یه دختر نوجوان داره...
امروز تلفنی حرف میزدیم بحث نامزد قبلیش شد گفت هنووز خوابشو میبینم و دیگه هيچوقت هیچ کس رو به اندازه ی اون دوست نداشتم میگه شوهرم مرد خوبیه ولی ساکته از سرکار میاد سرش تو گوشی یا خوابه یا پای تلویزیون میگه اصلا برام وقت نمیزاره و هیچ حرفی باهام نداره میگفت گاهی میرم سمتش که با هم حرف بزنیم ولی اون پایه نیس.... میگه اون حسی که به نامزد قبلیم داشتم هيچوقت تکرار نشد